نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 عضو هیئت علمی دانشگاه شاهد
2 دانشآموخته رشتة معاوف اسلامی و حقوق جزای دانشگاه امام صادقعلیهالسلام
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The rule of the prohibition of double trial and punishment is recognized nowadays as one of the foundations of fair trial. The international concept of the rule is briefly prevention of prosecution , trial, and punishment of the defendant in the courts of different countries due to the perpetration of a single criminal conduct or in the perspective of some other scholars due to the commission of a single criminal title. The legislator of Iran before the Islamic Revolution while making amendments to the former penal code and according to the clause 5 of the article 3 of the above mentioned Act amended in 1352, validated the negative effect of the decisions issued in foreign courts accepting prohibition of the double punishment of the convicted ones. He had also recognized the validity of the matter adjudged originating from issuing decisions in regard to the offence being committed out of the Iranian territory under some conditions. However after the Islamic Revolution there was an attitude towards refusing to accept this rule. Thus the legislator ratifying the Islamic Penal Code in 1361 and 1370, started to amend clause 5 , article 3 of the above mentioned rule invalidating the conditions following it. Taking a cursory glance at the concept and foundations of the rule, the present article raises the views of proponents and opponents as well as the jurisprudential views of authorities in Islamic jurisprudence. Finally it has approved and justified the rule in certain crimes and punishments from jurisprudential perspective.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
مجازات مجرمان و مرتکبان اعمال خلاف هنجارها و عادات مسلم و عرف هر جامعه، از ابتدا دراندیشههای آغازین جوامع بسیط بشری به صورت سرزمینی مطرح بوده و اعمال میگردیده است. به این معنی که مجرم در محلی که مرتکب جرم شده بود، محاکمه و مجازات میشد و تعقیب و مجازات، در قلمرو و توسط حاکمیت کشور محل ارتکاب جرم صورت میگرفت.
تلاقیاندیشه سرزمینی بودن محدوده اعمال قانون و مجازات با ایده وابستگی افراد به یک دولت و حاکمیت - که بعدها در مفهومی تحت عنوان تابعیت مطرح گردید- و اهمیت دولتها به اعمال و رفتارهای اتباع خود در قلمرو سایر کشورها منجر به ایجاد مسئولیت کیفری و مؤاخذه و مجازات اتباع به دلیل ارتکاب برخی افعال مجرمانه در خارج از قلمرو سرزمینی و پذیرش آن در نظام کیفری اکثر دولتها گردیده است و باعث شده تا به تدریج، زمینه و بستر ایجاد مفهومی تحت عنوان مجازات مضاعف در حقوق کیفری میان حاکمیتها پدید آید و بعدها تحت عنوان مجازات مضاعف در مفهوم بینالمللی مطرح گردد.
مجازات مضاعف در مفهوم درونمرزی یا به عبارت دیگر در حقوق داخلی، پیش از مفهوم بینالمللی آن مطرح بوده است و در بیان ساده، تلقی از مجازات مضاعف به معنای داخلی، محاکمه و مجازات بزهکار به دلیل ارتکاب یک عمل واحد، در نقاط مختلف یک کشور یا یک حاکمیت است. درحالی که مفهوم بینالمللی مجازات مضاعف، ناظر بر محاکمه و مجازات مرتکب هم در محل ارتکاب جرم(خارج از قلمرو دولت متبوع) و هم در محل دیگر[1] میباشد.
امروزهاندیشۀ مجازات مضاعف در مفهوم داخلی و درون مرزی، با مطرح شدن قواعدی مانند اعتبار امر مختومه و یکپارچه شدن نظام قضائی و کیفری در درون یک حاکمیت و تقویت مفاهیمی مانند حقوق متهم و مجرم و رعایت عدالت و انصاف، حتی در کیفر مجرمان و قبح اعمال کیفرمجدد به خاطر یک عمل مجرمانه واحد، تقریباً منتفی گردیده و طرد شده و در گستره تغییرات و تحولات در تعامل میان کشورهای جامعه بینالمللی و در حوزه حقوق جزای بینالملل، عملاً مجازات مضاعف به مواردی منصرف و محدود شده است که فرد در محلی به دلیل ارتکاب یک جرم محاکمه و مجازات شده باشد و سپس به کشور متبوع خود بازگشته یا مسترد شود و یا به محل دیگری عزیمت نماید و در آنجا نیز به خاطر ارتکاب همان جرم مجدداً مورد تعقیب واقع شده و مجازات گردد.
این مفهوم کلی که متهم باید یک بار به سزای عمل خود برسد، هرچند در بادی امر و به خصوص در حوزه حقوق داخلی هر کشور، یک حکم عقلی و منطقی به نظر میرسد و هم اکنون مناقشه و تردید در آن، بعید و دور از ذهن است، لکن همین مفهوم اولیه و بدیهی، در مواجهه با مسائل و موضوعات مختلفی در عرصه جامعه بینالمللی و حقوق جزای بینالملل، دچار فراز و نشیب و دگرگونیهایی شده است، که تصور اولیه و پذیرش قطعی و بدون تردید آنرا تحت الشعاع قرار داده و موضوع را نیازمند بحث و بررسی و رفع پارهای از تعارضات و چالشها درباره مسائل مرتبط با آن، علی الخصوص اصل حاکمیت دولتها، نظامهای کیفری متفاوت کشورها و مبنای مختلف آنها در قانونگذاری و تفاوت در قوانین و مقررات، تأثیر محل ارتکاب و نوع جرم و مجازات و... مینماید.
به هر ترتیب، از آنجا که اعمال مجازات مضاعف، مخالف انصاف و عدالت بوده و موجبات تضییع حقوق متهم و بزه دیده و نقض یکی از اهداف مهم حقوق جزای بینالملل که همانا جلوگیری از مجازات مکرر بزهکار در قلمرو کشورهای مختلف به خاطر ارتکاب یک جرم واحد است را فراهم مینماید و به اعتبار امر مختوم کیفری در سطح بینالمللی و مفاهیم دیگری مانند جنبههای مختلف حقوق بشر خدشه وارد میکند، از اهمیت ویژهای برخوردار شده و باعث آن گردیده که این مسأله در سیاست جنائی بینالمللی دولتها، اغلب با رویکرد ممنوعیت محاکمه و مجازات به صورت مطلق یا محدود و تحث شرایطی خاص، مورد توجه قرار گیرد و ضمن تصویب اسناد و کنوانسیونهای بینالمللی، قانونگذاران کیفری کشورها نیز در قوانین داخلی خود با وضع مقررات مربوطه، به این مسأله توجه نمایند.
قانونگذار ایران نیز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در همین راستا و به تأسی از سایر کشورها و رویه جامعه بینالمللی، ضمن توجه به موضوع در اصلاحات قانون مجازات عمومی سال 1352، با تصویب قانون الحاق به میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، عملاً تبعیت خود را از قاعده ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف نشان داده بود. لکن پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان تصویب قوانین راجع به مجازات اسلامی در اوایل دهه 60 و سپس قانون مجازات اسلامی در دهه 70، موضوع مجازات مضاعف و ممنوعیت اعمال آن، مورد بی اعتنایی قانونگذار قرار گرفت یا به عبارتی مسکوت باقی ماند و تلقی عدول قانونگذار از موضع قبل از انقلاب خود را متبادر نمود. هرچند در نیمه اول دهه 80 و در جریان انعقاد توافقنامههای همکاری قضایی و کیفری دوجانبه، علیالخصوص با کشورهای اسلامی، با تغییرهایی در مواضع قبلی خود، به ممنوعیت اعمال مجازات گرایشهایی یافته و اصل ممنوعیت را در مقابل چند کشور اسلامی- عربی، تحت شرایطی مورد پذیرش قرار داد.
با این مقدمه، در پی آن هستیم، تا با مروری اجمالی بر مبنا و مفهوم مجازات مضاعف به معنای بینالمللی آن، آراء و نظرات مخالفان و موافقان آنرا ارائه و مورد نقد و بررسی قرار داده و بررسی موضوع را با رویکردی تطبیقی با فقه و آراء و نظرات فقهاء و مراجع عظام تقلید و نتیجه گیری برخی نقاط افتراق آن با مواضع اسناد بینالمللی و موضع قانونگذار داخلی به پایان رساند.
مجازات مضاعف در مفهوم بینالمللی، به عنوان یک مسئلۀ نظری و کاربردی، میتواند با دو رویکرد عمده مواجه باشد.
رویکرد اول، اعمال مجازات مضاعف
رویکرد دوم ممنوعیت اعمال آن است و طبیعتاً، اتخاذ هر یک از دو رویکرد مذکور و گرایش به آن، تفاوتهایی را در سیاستها و مواضع نظام کیفری هر کشور سبب میشود.
آنچه که در بادی امر به ذهن میرسد، تفاوت اولیه دو رویکرد مذکور است. در رویکرد نخست، متهم به دلیل تحمل مجازات در محل ارتکاب جرم و مطابق حکم قطعی صادره، از هرگونه تحمل مجازات در محل و مکان دیگری که به آن مراجعت میکند(اعم از کشور متبوع خود) معاف میگردد و در رویکرد دوم، تحمل یا عدم تحمل مجازات در یک کشور خارجی یا در محل ارتکاب جرم، مؤثر در حال متهم نیست و ممکن است حداکثر، در تعیین مجازات از نظر احتساب کیفر موضوع حکم قطعی نخستین، در حکم محکومیت جدید مؤثر باشد یا اینکه حسب سیاست قضائی متخذه در محل محاکمه دوم، اساساً هیچگونه تأثیری نه در نفس محاکمه دوم و نه از حیث احتساب و تعیین مجازات مضاعف نداشته باشد.
از آنجا که تبیین اجمالی معنا و مفهوم قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف، پیش از مرور مبانی و پرداختن به ادله موافقان و مخالفان آن ضروری است، بنابراین ابتدا به بیان اجمالی معنا و مفهوم آن از منظر برخی از نویسندگان و حقوقدانان داخلی و برخی از حقوقدانان خارجی پرداخته و سپس در بخش بعدی،مبانی و ادله مطرح شده از سوی موافقان اعمال و جریان این قاعده ارائه میگردد.
1.1. بیان اجمالی مفهوم و معنای قاعده
مجازات به هر منظور و با هر هدفی که بر متهم اعمال شود، اعم از اینکه به منظور سزادهی و واکنش به عمل مجرمانه مرتکب، ارعاب یا اصلاح و جلوگیری از تکرار جرم توسط مجرم یا سایر افراد جامعه، اعمال و روا داشته شود، طبعاً نمیتواند بارها و بارها مجرم را هدف قرار داده و مکرراً بر وی اعمال شود. به جرأت میتوان گفت، این مفهوم اولیه در حقوق جزای داخلی و به خصوص با پذیرش و توجه ویژه به اهداف نوین مجازات، مورد پذیرش تمام نظامهای کیفری و قانونگذاران کشورهای مختلف قرار دارد. لکن علیرغم پذیرش کلی مفهوم اخیر، در حوزه حقوق جزای بینالملل و در تعارض و تقابل مسائل مختلف و اصول متعدد مربوط به صلاحیت کیفری کشورها مواردی پدید میآید که در عمل منتهی به اعمال مجازات مجدد بر مجرمی میشود که یک بار به خاطر همان عمل مجرمانه، کیفر را تحمل کرده و یا به اعتبار صدور حکم برائت، از اعمال مجازات مصون مانده است.
قاعده منع مجازات مضاعف که از آن به Non bis in idem تعبیر میشود و در اصل به معنای منع تکرار دوباره هرچیز است، در اصل به لحاظ جلوگیری و تعدیل اعمال حاکمیت یک سویه حکومتها در خصوص مجرمان وضع شده و ثمره و حاصل قاعده کلی دیگری تحت عنوان منع محاکمه مجدد است که در متن بسیاری از اسناد بینالمللی و کنوانسیونها از قبیل میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی نیز از آن یادشده است و البته تفکیک چندانی نیز میان این دو قاعده، هم در اسناد بینالمللی مذکور و هم در مقالات و کتب تألیف شده ملاحظه نمیشود. در واقع به این ترتیب، ممنوعیت مجازات مضاعف مفهومی بوده است که در قاعده کلی منع محاکمه مضاعف مسستر باقی مانده و یا تسامحاً به عنوان یک مفهوم واحد و متناظر و مترادف با منع محاکمه مجدد مطرح شده است. هرچند ممکن است این ذهنیت نیز بر نویسندگان و حقوقدانان حاکم بوده باشد که با ممنوعیت محاکمه مجدد، جایگاه و محلی برای اعمال مجازات مضاعف باقی نمیماند، زیرا وقتی محاکمه مجددی برگزار نشود و حکم محکومیت مجددی که متضمن مجازات مضاعف نباشد، زمینه اجرا و اعمال مجازات مضاعف نیز پدید نخواهد آمد. زیرا از یک طرف اعمال مجازات بدون حکم قطعی محکمه جزائی امری مطرود است و از طرف دیگر، تقریباً هیچ حکومتی حاضر نیست مجازات وضع شده توسط دادگاههای حاکمیت دیگر را در قلمرو خود به اجرا درآورد. به این دلیل نیز بحث از ممنوعیت مجازات مضاعف، به صورت مفهومی کاملاً مستقل و مجزا از منع محاکمه مجدد متصور نیست.
تعاریف و مفاهیم ارائه شده از قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف، چه در حقوق جزای داخلی و چه در حقوق جزای بینالمللی موضوعی است، که تقریباً مورد وفاق است و در کلام اساتید و نویسندگان این حوزه، مناقشه و اختلاف قابل توجهی در ارائه تعریف از آن دیده نمیشود. هرچند حقوقدانان داخلیاندکی به ارائه تعریف مستقلی از ممنوعیت مجازات مضاعف پرداختهاند و اغلب در قالب اصل منع محاکمه مجدد یا اعتبار امر مختومه اشاره مختصری به آن نموده و بیشتر تقریرات، معطوف به تأکید بر منع چنین مجازات مضاعفی شده است تا ارائه تعریف روشن و مشخصی از آن.
برای نمونه، برخی از حقوقدانان و نویسندگان دخلی در بیان مفهوم قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف چنین نوشتهاند: «مجرم صرفاً یک بار قابل مجازات است و مجدداً نمیتوان او را پس از تعقیب و محاکمه مجدد، مورد مجازات مضاعف قرار داد».(پوربافرانی، 1380، شماره9، ص89) همچنین در تعریف دیگری از قاعده یادشده، یکی دیگر از اساتید حقوق جزا مینویسد:
«وجود اصل منع تعقیب و مجازات مجدد در جرایم ایجاب میکند که از تعقیب و مجازات کسانی که در خارج از کشور تعقیب و محاکمه و مجازات شدهاند و حکم قطعی نیز درباره آنها صادر شده و حکم نیز به مرحله اجرا درآمده است و یا به علت قانونی قدرت اجرائی را از دست داده است خودداری شود. مطابق این اصل برای اعمال مجازات در قلمرو دولت متبوع میبایست متهم در محل وقوع جرم محاکمه و تبرئه نشده باشد و یا درصورت محکومیت مجازات کلاً یا بعضاً درباره او اعمال و اجرا نشده باشد».(محسنی، بیتا، ص402)
گفته میشود تفاوتی میان دامنۀ شمول و جریان این قاعده در سیستم حقوقی رومی ژرمنی نسبت به نظام کامن لا وجود دارد و این تفاوت عبارت است از اینکه در نظام کامن لا، فقط محاکمه مجدد در همان سیستم قضائی منع میشود، در حالی که اعمال این قاعده در سیستم حقوق نوشته، به مفهوم منع تعقیب و محاکمه مجدد، هم در آن نظام حقوقی و هم در نظام حقوقی و سیستم قضایی دیگر میباشد.(میرمحمدصادقی، 1383، صص47-48)
لازم به ذکر است، اعمال قاعده مزبور، صرفاً محدود به مرحله مجازات نبوده و در سراسر روند دادرسی، اعم از مرحله تعقیب، محکومیت و اجرا و اعمال مجازات جریان دارد. همچنین قاعده یادشده، موجب معافیت متهم از مسئولیت کیفری عمل مجرمانه ارتکابی نمیشود، بلکه مانعی برای اعمال صلاحیت از سوی دادگاه به شمار میآید. به همین لحاظ نیز قاعده مزبور در اساسنامههای دادگاههای موردی و ویژه برای رسیدگی به جرائم و جنایات جنگی یوگوسلاوی سابق و رواندا و همچنین ذیل فصل دوم اساسنامه دادگاه کیفری بینالمللی با عنوان «صلاحیت، قابلیت پذیرش و حقوق قابل اجرا» و در قالب ماده 20 آن آمده است و نه در فصل سوم تحت عنوان « اصول کلی حقوق جزا »، که در آن موجبات و موارد معافیت از مسئولیت کیفری مورد بحث واقع شده است.(میرمحمدصادقی،1383، ص 49)
هر عمل مجرمانه در یک محل و موقعیت مکانی مخصوص به خود تحقق مییابد و محل ارتکاب جرم میتواند در داخل قلمرو سرزمینی کشور متبوع مرتکب یا خارج از آن باشد، نیز درباره مجرمی که در یک کشور خارجی مرتکب جرم شده است، دو فرض و احتمال متصور است:
فرض اول اینکه مجرم تبعه کشور خارجی دیگری باشد و فرض دوم این است که تبعه کشور و دولت متبوع خود بوده و جرم را در خارج از قلمرو سرزمینی دولت متبوع خود مرتکب گردد.
در فرض اول به نظر میرسد، در موردی که جرم توسط مجرم خارجی در کشور بیگانه رخ داده باشد و به منافع کشور دیگر یا اتباع آن لطمه وارد نساخته باشد، موجبی برای مداخله کشور دیگر وجود ندارد(مانند زمانی که یک تبعه آلمانی در کشور فرانسه مرتکب جرم شده باشد) و تنها زمانی میتوان مجرم را قابل تعقیب و مجازات از سوی دولت خارجی دیگر(غیرازدولت محل ارتکاب جرم) دانست که جرم ارتکابی بر علیه منافع عالیه آن کشور بوده و یا در صورتیکه جرم صورت گرفته، از جمله جرائمی باشد که مجازات آن ترهیبی و ترذیلی است. به بیان دیگر موجبی برای مجازات تبعه خارجی که در کشور خارجی ثالث، مرتکب جرائم غیر مهم شده است، وجود ندارد و محلی برای مداخله دادگاهها و قانون جزائی کشور ثالث(غیر از کشور محل ارتکاب جرم و کشور متبوع مجرم) در این فرض باقی نخواهد ماند.
اما در فرض دوم، یعنی زمانی که مجرم از اتباع یک کشور بوده و در کشور خارجی مرتکب جرم شده باشد، دو عقیده جمعی در میان حقوقدانان جزائی راجع به این مطلب وجود دارد:
عقیدة گروه اول بر آن است، که قانون جزا مانند قوانین راجع به احوال شخصیه در امور مدنی، اتباع کشور را در هرکجا که باشند، سایهوار دنبال میکند. بنابراین هر زمان که تبعه مزبور که در کشور خارجی مرتکب جرم شود و سپس به قلمرو سرزمینی دولت متبوع خود مراجعه کند، مورد تعقیب و مجازات واقع میشود، زیرا قوانین جزائی هر کشوری حافظ اصول اخلاقی و ارزشهای مربوط به اتباع خود بوده و مسئول آن است.
عقیدة گروه دوم بر آن است که چنین مجرمی صرفاً زمانی قابل تعقیب و محاکمه است که جرم او به نحوی از انحاء، مضر به منافع اساسی و حیاتی کشور متبوع خود بوده و تعقیب و مجازات مجرم، برای حفظ و تضمین منافع مزبور و دفاع از جامعه در مقابل اقدامات و عملیات مجرمانه او لازم باشد.(سمیعی، 1333،ص29) در واقع دو عقیده یادشده تقریباً، بیانگر مفهوم اصل صلاحیت واقعی و اصل صلاحیت شخصی در حقوق جزای بینالملل هستند.
اعتقاد به هر دو عقیده فوقالذکر، صرفنظر از بحث برانگیز بودن اصل صلاحیت شخصی در میان اصول پنج گانه راجع به صلاحیت و تلقی بی اعتمادی به نظام کیفری کشور خارجی از سوی دولت متبوع مجرم و تردیدهایی در پذیرش این اصل از سوی برخی کشورها-مانند آمریکا- و یا مباحثی مثل دامنه توسعه یافته اصل صلاحیت شخصی در برخی کشورها مانند ایران یا محدوده مضیق آن در برخی کشورهای دیگر مانند هلند(میرمحمدصادقی، 1383، صص71-72)، در شرایطی هر دو اصل یادشده میتوانند، به نحوی زمینه اجرای اعمال مجازات مضاعف را سبب شود و مجرم را در معرض آن قرار دهد. لذا چنین به نظر میرسد که مبنا و منشأ قاعده منع مجازات مجدد، کمابیش با مفاهیم دیگری در ارتباط است و به صورت مستقیم یا با واسطه، ریشه در مفاهیم دیگری از جملهقلمرو اجرای قوانین کیفری در مکان، اصل صلاحیت شخصی، تقارن و تعارض مثبت صلاحیتها، اعتبار امر مختوم کیفری در حوزه حقوق جزای بینالملل و شناسایی و اعتبار احکام صادره از محاکم خارجی در قلمرو کشور دیگر و قاعده منع محاکمه مجدد دارد، که طبعاً توضیح و تفصیل هر یک از قواعد و اصول فوقالذکر نیازمند تفصیل و پرداختن به جزئیاتی است که از موضوع و منظور اصلی مقاله حاضر خارج است.
در بیانی مختصر میتوان چنین گفت کهممنوعیت مجازات مضاعف در کنار اعتقاد و التزام به تسری اعتبار امرمختومه کیفری در عرصه جامعه بینالمللی، ریشه در مفهوم دیگری به نام شناسایی و اعتبار احکام قضائی صادره از محاکم محل وقوع جرم را نیز دارا است. توضیح اینکه تصمیمات مراجع قضایی خارجی، شامل دو اعتبار مثبت و منفی است. اعتبار مثبت احکام اعتبار منفی یا سلبی احکام کیفری خارجی که همانا اثر بازدارنده آنها است و مانع محاکمه مجدد متهم برای همان جرم میگردد. به عبارت دیگر، اعتبار مثبت احکام کیفری خارجی، ناظر بر قدرت اجرای مفاد حکم در قلمرو کشور و حاکمیت دیگری است، حال آنکه ممنوعیت محاکمه و مجازات مضاعف اثر و نتیجه اعتبار منفی(سلبی) احکام خارجی است و جنبه دیگری از اعتبار احکام خارجی را به تصویر میکشد.
بنابراین حاکمیتی که قاعده ممنوعیت را پذیرفته است، اولاً به اعتبار قضاوت و محاکمه قبلی و نخستین است، که از خود سلب صلاحیت میکند و به اعتبار دادرسی و حکم قطعی صادره است، که دست از تعقیب و رسیدگی مجدد میکشد. لذا چگونه ممکن است، هم حکم محکمه دولت دیگر را به هیچ وجه معتبر ندانست و هم قاعده ممنوعیت را محترم شمرد؟ لذا دولتها با این توجیه که عمل مجرمانه مجرم نباید بدون پاسخ و تعقیب و دادرسی و مجازات باقی بماند و هیج مجرمی به این اعتبار که از قلمرو حاکمیتی به حاکمیت دیگر فرار یا مراجعت میکند، نباید از دادرسی و مجازات بری شود، با معتبر دانستن فرآیند تعقیب و محاکمه دولت دیگر و ثانیاً به دلیل اعتبار امرمختومه ناشی از حکم قطعی صادره از محکمه خارجی اعم ازاینکه منتهی به برائت یا محکومیت مجرم شده باشد، محاکم خود را از تعقیب و رسیدگی مجدد و اعمال مجازات منع مینمایند. لذا در این معنا، دولتها هم اعتبار امر مختومه و هم اعتبار احکام صادره از محاکم کیفری کشور دیگر را ولو اینکه بر اساس قوانین و مقررات آنها صادر نشده باشد، به غیر از نظام کیفری خود به سایر نظامهای کیفری نیز تسری و توسعه میدهند و به دلیل نیل به اهداف حقوق جزای بینالملل که پیشتر ذکر شد، اقدام به پذیرش محدودیت در اعمال صلاحیت قضائی در سرزمین خود به موجب قاعده ممنوعیت مینمایند. ثالثاً ممکن است که اعتبارامر مختومه و شناسایی حکم قضائی صادره از یک محکمه خارجی با توجه به اینکه ممکن است قوانین و مقررات و اصول دادرسی آن متفاوت با حقوق داخلی باشد، ناشی از دلیل و مبنای فرض صحت احکام باشد. یعنی فرض اینکه هر محاکمهای منطبق با واقعیت قضائی و بر اساس اصول دادرسی منصفانه و مطابق قوانین و مقررات صورت گرفته است و احتمالاً چون نفس جلوگیری از بدون مجازات ماندن مجرم و هم رعایت حداقل حقوق انسانی و بشری او و جلوگیری از تحمیل مجازاتهای مکرر نیز مدنظر است، لذا قاعده ممنوعیت به عنوان قاعدهای که حد وسط این الزامات و اصولی است که حاکمیتها با آن مواجه هستند و طی آن هم مجرم بدون مجازات نمیماند و با گریز از قلمرویی به قلمرو دیگر بدون مجازات رها نمیشود و البته به قیمت انصراف از اعمال حاکمیت و قانون و اصل صلاحیت شخصی خود و اولویت و اعتبار دادن به حکم قطعی یک مرجع قضائی خارجی پذیرفته میشود. رابعاًً این مطلب که چنین قاعدهای بر مبنای یک نوع معاضدت قضائی و کیفری بین کشورها مورد پذیرش قرار میگیرد و در کشورهای مختلف توسعه پیدا میکند و به حقوق داخلی راه پیدا کرده و جزئی از قوانین و مقررات شکلی و ماهوی جزائی کشورها میشود، قابل انکار نیست. زیرا چنانچه هرکشوری صرفاً به اعمال حاکمیت خود و اصل استقلال حاکمیتها تکیه کند و عدم اعمال قوانین و مقررات خود در خصوص متهم مورد بحث را تضعیف حاکمیت و نشانه ضعف خود بداند و توجهی به آنچه که خارج از مرزهای خود بر سر متهم آمده است نداشته باشد، چنین قاعدهای نمیتواند در جامعه بینالمللی اجرا گردد.
لکن لازم به یادآوری است، که غالباً مبانی که توسط حقوقدانان داخلی و خارجی برای قاعده منع محاکمه مجدد برشمرده شده است، همان مبانی است که قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف را شامل میشود و از این جهت تفکیکی میان مبانی این دو قاعده ذکر نشده و اصولاً هر دو قاعده از دیدگاهی مشترک مورد مطالعه واقع شده که اهم مبانی و دلایل ذکر شده به شرح زیر است:
2.1. مبانی فردی و اجتماعی
یکی از نویسندگان معاصر، مبنای قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف را با مبنای قاعده اعتبار امر مختوم کیفری مشترک دانسته و آنرا مبتنی بر دو دلیل فردی و اجتماعی میداند(خالقی،1383، صص415-416) و مینویسد:
«از نظر فردی، لزوم تأمین امنیت قضائی شهروندان ایجاب میکند، که کسی که یک بار محاکمه و درباره او حکمی قطعی صادر شده، بداند که دیگر مجدداً به دلیل همان موضوع مورد تعقیب و مؤاخذه قرار نخواهد گرفت، چراکه اضطراب ناشی از احتمال احضار به دادگستری برای تعقیب کیفری جدید و لزوم تدارک دفاع در برابر آن، احساس آرامش و امنیت فرد از بعد قضائی را در جامعه از او سلب خواهد نمود. از نظر اجتماعی نیز، لزوم پایان بخشیدن به دعوا و اختلاف ایجاب میکند که رسیدگیهای قضائی سرانجام در یک نقطه خاتمه یابد و طرفین به حکمی که در پایان رسیدگی صادر میشود گردن نهاده، مفاد آن را محترم و مجری دارند».(خالقی، 1383، صص415-416)
بنابراین لزوم تأمین امنیت قضائی آحاد جامعه و آرامش در برابر جلب به فرآیند دادرسی کیفری و گریز و تنافی ذاتی افراد از آن و همزیستی انسانها در جامعه از اختلاف و دعوا و لزوم حل و فصل آن به طریق مقرر در شرع و قانون را شامل میشود.
2.2. اقتضای عدالت و انصاف
امروزه اکثر حقوقدانان داخلی و خارجی بر این عقیدهاند که اقتضای مفهوم عدالت آن است که مجرم به دلیل ارتکاب جرم واحد، تنها یک بار مورد مجازات قرار گیرد، زیرا این فرد دِین خود را به جامعه پرداخته است و بازخواست مجدد وی به علت همان عمل مجرمانه، نقض عدالت و انصاف به شمار میآید.(پوربافرانی، 1381، ص89) برخی از حقوقدانان خارجی نیز این قاعده را متعلق به حق جهانشمول همه ملتها دانسته، تعقیب و محکومیت متهم را در چند کشور به دلیل ارتکاب یک عمل، آشکارا غیرمنصفانه و برخلاف ایدهای که از عدالت در اذهان است شناختهاند و در این خصوص به برخی از آراء قضائی استناد جستهاند که طی آنها بر این نکته تأکید گردیده است که ملاحظات انسانی و بشری، از اینکه شخصی را بتوان برای یک عمل، دوبار مورد محاکمه قرار داد، سخت بیزار است.(خالقی،1383، ص 416- 417)
در همین راستا یکی دیگر از اساتید معاصر نیز ضمن نقد موضع اتخاذ شده در ماده 7 قانون مجازات اسلامی در خصوص سکوت قانونگذار راجع به امکان اعمال مجازات مضاعف یا عدم امکان اعمال آن بر مجرم، اعمال مجازات مضاعف را غیر منصفانه عنوان نموده و به جز بحث مخالفت با انصاف و عدالت، مبنای قانونی الحاق و پذیرش میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی توسط ایران و منع صریح اعمال مجازات مضاعف در مقررات میثاق یادشده را دلیل و مبنای دیگری بر پذیرش قاعده ممنوعیت ذکر نموده و احتمالاً به موجب ماده 9 قانون مدنی میثاق مذکور را جزئی از حقوق داخلی ایران دانستهاند، که تخلف از آن امکان پذیر نمیباشد.(میرمحمدصادقی، 1383، صص68–71)
2.3. تأمین و تضمین اهداف اصلی حقوق جزای بینالملل
مبنا و دلیل دیگری که حقوقدانان برای قاعده مزبور ذکر مینمایند، تأمین دو هدف عمدۀ حقوق جزای بینالملل یعنی جلوگیری از عدم اعمال مجازات بر مجرمان و ممانعت از تکرار مجازات بر مجرمی که قبلاً به واسطۀ عمل مجرمانه خود محاکمه و مجازات شده میباشد، که دو هدف یادشده، مقتضی آن است، که چنانچه شخص در محل وقوع جرم، محاکمه و مجازات شود، برای بار دوم در محل دیگری اعم از کشور متبوعش قابل محاکمه و مجازات نباشد.(آزمایش،1377، ص21)
2.4. رعایت حقوق مجرم و محکوم علیه
مبنای دیگر قابل ذکر برای ممنوعیت مجازات مضاعف که در آثار نویسندگان محترم کمتر به آن پرداخته شده است، لزوم رعایت حقوق مجرم و محکوم علیه، پس از اجرا و اعمال مجازات نخستین است که به موجب حکم قطعی متحمل آن گردیده است. زیرا مجرم هرچند مرتکب بزهی گردیده است، که نظم اجتماعی را برهم زده و مختل ساخته و منافع اجتماعی یا فردی جامعه و آحاد آنرا به مخاطره افکنده و مستوجب مجازات قرار گرفته است، لکن به این سبب که مجرم نیز یک انسان است که مرتکب عمل مجرمانه شده و انسان در مکاتب الهی و حتی به تعبیری در مکاتب مادی، دارای ارزش و کرامت و یا به عبارت دیگر مجموعه حقوقی میباشد که به موجب ارتکاب جرم، این مجموعه حقوق انسانی بهطور کلی زائل نمیشود و هرگونه تعدی و تجاوز به جان و مال و عرض و آبروی وی، روا و مشروع نیست. همچنانکه پیش از ارتکاب جرم از سوی مجرم، این تعدی عقلاً و منطقاً مطرود و منفور بوده و مجاز شمرده نمیشده است. با این پیش فرض و پذیرش مجموعهای از حقوق انسانی برای مجرم، طبعاً یکی از حقوق وی آن است که پس از طی مراحل تعقیب، تحقیقات، دادرسی، محاکمه و تحمل مجازات، میبایست به عنوان فردی که تاوان عمل خود را داده است، از آرامش و مصونیت روانی و جانی برخوردار بوده و مصون از تعقیب و مجازات مجدد باشد و بتواند در سایه امنیت اجتماعی که آحاد جامعه اعم از مجرم و غیر مجرم از آن سهم دارند، به کانون اجتماع و خانواده و محیط کار، تحصیل، زندگی و... خود بازگشته و دوران باز اجتماعی شدن را سپری نماید. ضمن اینکه کیفر مجرم هر چقدر طولانی و سخت، در نهایت میبایست زمانی پایان پذیرد و جامعه و قانون پس از اعمال مجازات قانونی وی را به حال خود رها کنند. زیرا اِعمال مجازات تا ابد بر مجرم نه ممکن است و نه معقول و منطقی است. همچنین جامعه نیز متقابلاً نیازمند آن است که پس از اخلال در نظم و امنیت آن به سبب جرم ارتکابی، خاطره ارتکاب جرم توسط مجرم را به مرور به فراموشی بسپارد و آرامش و امنیت خود را احیاء نموده و به حالت عادی خود بازگردد. به هرحال جامعه ناگزیر از جرم است و هر لحظه دستخوش تخلفات و جرائم دیگری است. لذا ممنوعیت مجازات مضاعف از این نظر و مبنا نیز قابل توجه است.
مبانی و ادله دیگری از سوی موافقان قاعده، به ویژه در کلام نویسندگان چینی، به شرح ذیل بیان شده است:
2.5. حمایت از حقوق بشر
در توضیح این دلیل و مبنا، این دسته از حقوقدانان توضیح داهاند، کههرچند قاعده یادشده از ابتدا، کارکرد و وظیفه حمایت از حقوق بشر را نداشته است، لکن همراه با رشد و پیشرفت نظریه حقوق بشر، موقعیت جدیدی کسب کرده است و اساساً قاعده، نتیجه منطقی جنبش حقوق بشری و جهتگیری و گرایش به عقیده حقوق بشر است. در حقیقت ایدئولوژی حقوق بشر برای ممانعت عاقلانه از قدرت حکومت در مجازات کردن تحقق یافته و به همین نسبت، ارزش بنیادینی که قاعده یادشده مقرر میکند، همانا مانع و حائلی در مقابل سوء استفاده از اجرا و اعمال قدرت حاکمیت در مجازات است. یعنی از یک سو حکومت حق اعمال قدرت مجازات کردن را با آغاز یک دادرسی کیفری داراست و از سوی دیگر حکومت ملزم به تعدیل و کاهش اعمال قدرت تعقیب متهم است. ضمن اینکه از دیدگاه آئین دادرسی، حکومت فقط یک فرصت برای تعقیب متهم واحد برای یک جرم واحد دارد. لذا چنانچه قدرت و حاکمیتش را برای تعقیب صرف کند، صرفنظر از اینکه نتیجه تعقیب چه باشد، قدرت حکومت تماماً مصروف این موضوع میشود. چنانچه نهاد تعقیب، حق تعقیب یک متهم را دو یا حتی چندین بار در خصوص یک موضوع داشته باشد، قدرت مجازات به صورت ناصحیح اعمال شده و حقوق شهروندان نقض شده است. لذا اصل منع مجازات مضاعف، یک تضمین بنیادی برای امنیت قضائی شهروندان، با حمایت و اشاعه پرهیز و جلوگیری از استبداد قضائی حکومتها است.(Zhang Jun, Shan Changzong, Miao Youshui, vol 73 , p. 865–872)
2.6. حفاظت و حمایت از دادرسی قضائی
اصل منع محاکمه و مجازات مضاعف، وظیفه حفاظت آئین دادرسی قضائی را دارا است. در اصل، دادرسیهای کیفری متضمن اقدامات ویژهای هستند که در طی آنها، قدرت مجازات به منظور مصون کردن صحیح و پی بردن به موقع به حقایق مربوط به جنایات، کاربرد صحیح حقوق کیفری، مجازات مجرمان و حمایت از بی گناهان در مقابل مسئولیت کیفری که منجر به بازجویی و تحقیق از آنها است، اعمال میشود. در واقع رسالت و مأموریت بسیار مهم دادرسیهای کیفری، پی بردن به واقعیت اصلی است. لکن قدرت بشر در یافتن واقعیت اصلی، همواره با شرایط و اوضاع و احوال خاصی محدود میشود. برای نهاد قضائی، پی بردن به تمام واقعیت یک قضیه، تا زمانی که محاکمه واقعیتی که در گذشته پیش آمده است، به عقب برگردد، غیرممکن است.
لذا حتی اگر ما حداکثر تلاشمان را با بکارگیری هوش، اطلاعات و منابع مادی انجام دهیم، همواره برخی واقعیتها هستند که نمیتوانند یافت شوند. برای فائق آمدن و غلبه کردن بر شناخت محدود انسان، وظیفه دادخواهی میبایست مقرر شود تا بی طرفی قضائی و فقدان منطق و عقلانگی، اجتناب از تکرار دادرسی کیفری را تضمین کند. در مفهوم قاعده، ارزش برای ساده کردن آئین دادرسی قضائی به واسطه روشهای ممانعت از تحقق قضاوت مکرر به منظور حفظ کردن تعادل در محدوده تمامی نظام ارزشی در آئین دادرسی کیفری است.(Zhang Jun , Shan Changzong , Miao Youshui, vol 73, p. 866)
2.7. تضمین بنیادی برای محاکمهای سودمند و کارا
قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف، تضمینی بنیادی را برای دادخواهی و محاکمه توأم با کارآیی ایجاد میکند. در آئین دادرسی کیفری، قدرت ذاتی تعقیب، با اجراء کارآمد آئین دادرسی محدود میشود. به اصطلاح، کارآیی آئین دادرسی با تضمین کردن آنچه که دادرسی پر هزینه به یک نتیجه دادخواهی بسیار مؤثر منتهی میشود، مرتبط است.
روشن و واضح است که جوهر کارآئی دادرسی، اجرای اقتصادی یک دادخواهی درباره یک قضیه(مورد) است. برای دست یافتن به کارآئی دادرسی، محققان در کشور چین دو قاعده را مطرح میکنند:
اول، قاعده عدم افراط که به معنای حذف تمامی دادخواهیهای غیرضروری است. به بیان دیگر تحقیق درخصوص یک دلیل یا مدرک، پرسش از یک شاهد، احضار یک متهم، چنانچه غیرضروری است، نباید انجام شود. دوم، قاعده عدم تکرار مجازات، به این معنا است که زمانی که یک بار دادرسی بر پا میشود، نباید مجددا برگزار شود. طبعاً هدف از دو قاعده اخیر الذکر صیانت و حفاظت از کارآئی منابع قانونی و قضائی است.(Zhang Jun, Shan Changzong, Miao Youshui, vol 73, p. 865–)
هرچند به نظر میرسد، دلیل دوم و سوم بیشتر از آنکه یک مبنا و دلیل برای لزوم برقراری و حکومت قاعده ممنوعیت باشند، بیشتر به بیان آثار و نتایج قاعده شبیه هستند.
2.8. فرض صحت احکام
قاعده یاد شده بر نظریۀ فرض صحت احکام بنا شده است. قضاوتی که یک بار اعلان و بهره برداری شده است، نبایستی واورنه و معکوس گردد. این نظریه، به وضوح نشان میدهد که رأی داده شده میباید حفظ گردد. اعم از اینکه متهمی که مورد حکم قرار گرفته، گناهکار یا بی گناه باشد. بر همین اساس، واقعیتی که در دادگاه تأیید و احراز شده باشد، میبایست منطبق با واقع و صحیح پنداشته شود. ضمن اینکه وقتی یک بار یک قضیه توسط دادگاه و یک قاضی استماع میشود، دادگاه استماع مجدد همان قضیه را اجازه نمیدهد. صرفنظر از این مطلب، دادرسی و قضاوت بعدی بی اعتبار تلقی(فرض) میشود.
بدیهی است که شرط لازم برای تحقق فرض صحت احکام این است که قضاوت نهایی بوده و دارای اثر قانونی باشد. طبعاً ذات و اساس فرض صحت احکام، ملتزم شدن به نیروی یک قضیه مورد حکم واقع شده است.(Zhang Jun , Shan Changzong, Miao Youshui , vol 73, p. 867)
لازم به ذکر است، در آثار نویسندگان داخلی، دلیل چهارم ذکر شده توسط حقوقدانان چینی به عنوان مبنا و خواستگاه اعتبار امر مختومه بیان شده و نویسندگان متعددی، فرض صحت احکام را یکی از مبانی اصلی اعتبار امرمختومه برشمردهاند. لذا به وضوح دیده میشود که سه مفهوم اعتبارامر مختومه، ممنوعیت محاکمه مجدد و منع مجازات مضاعف ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگی در مبنا و خواستگاه با یکدیگر دارا میباشند.
در ادامه بیان ادله و مبانی مطرح از سوی موافقان قاعده ممنوعیت، همچنین میتوان به معدود توضیحات مطرح در نظرات مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضائیه از قبیل مخالف بودن اعمال مجازات مضاعف با اصول کلی دادرسی کیفری[2] و منطقی نبودن اعمال بیش از یک بار مجازات بر یک جرم[3] نیز اشاره نمود. معالأسف علیرغم تعدد نظرات صادره از مرجع مذکور، در غالب آنها مستند قطعی برای پذیرش این قاعده ذکر نشده و یا با مسجل دانستن موضوع صرفاً حکم به لزوم پذیرش و رعایت آن به دلیل تلقی شدن آن جزو یکی از اصول مسلم دادرسی کیفری گردیده است.[4]
2.9. جمع بندی ادله و مبانی موافقان قاعده منع مجازات مضاعف
در بیانی جمالی، مبانی و ادله موافقان پذیرش ممنوعیت مجازات مضاعف عبارتند از: مبنای انصاف و عدالت، رعایت حقوق مجرم و ملاحظات حقوق بشری، اصل تناسب(حبیبزاده، اردبیلی و جانیپور، 1384، ص49)، دلایل فردی و اجتماعی پذیرش قاعده ممنوعیت که شامل تأمین امنیت قضائی شهروندان و لزوم حل و فصل خصومت در جوامع بشری و عدم امکان و تناسب تطویل دعوی در جامعه است، تأمین و تضمین یک نظام دادرسی کیفری کارآمد، حفاظت و حمایت از دادرسی قضائی، فرض اعتبار احکام قضائی و نیل به اهداف حقوق جزای بینالملل بهویژه ممانعت از تکرار اعمال مجازات بر مجرمی که قبلاً به واسطه همان عمل مجرمانه محاکمه و مجازات شده است.
طبعاً طرفداری از یک نظریه در مسأله علمی، نیازمند توجه و مطالعه نظرات و ادله مخالفان و موافقان رویکردهای مطرح در مسأله است و تأسی و پیروی از یکی از نظرات موجود یا ارائه نظر جدید دیگر، حاصل بررسی و تحلیل ابعاد مسأله و ادله مربوطه میباشد. بنابراین قبول یا رد یک نظریه و پذیرش نظریه دیگر، بدون بررسی و کنکاش نمیتواند به عنوان پذیرش یا رد اصولی و علمی برای اهل تحقیق و دانش پژوهان و اهل خرد، قابل توجیه و پذیرش باشد.
در مسأله مجازات مضاعف، رویکرد اعمال مجازات مضاعف در مقابل رویکرد ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف، بیانگر دیدگاه حقوقدانانی است، که یا مطلقاً جایگاهی برای قاعده ممنوعیت قائل نیستند و یا قائل به جریان قاعده ممنوعیت در مفهوم اصلی و دامنه گسترده آن نیستند.
لازم به ذکر است، به رغم جریانی که در حقوق جزای داخلی، نوعاً قاعده ممنوعیت را نگاه غالب و رویکرد اصلی به مسأله مجازات مجدد معرفی میکند و پذیرش آن را یک امر بدیهی و ساده مطرح کرده و بیشتر به تقلید از کشورهای غربی و اروپایی بر این موضع تأکید میکند، در برخی از کشورهای مطرح اروپایی، پذیرش قاعده ممنوعیت مطلقاً به سادگی صورت نگرفته و تا سالهای اخیر نیز با فراز و نشیب جدی همراه بوده است. جالب توجه است که نظام کیفری کشورهایی مانند فرانسه نیز جزو همین گروه است. با این توضیح، در این قسمت ابتدا به تبیین آراء مخالفان قاعده و سپس به بحث و بررسی پیرامون ادله ایشان پرداخته میشود:
3.1. آراء مخالفان قاعده در حقوق خارجی
ممنوعیت مجازات مضاعف، از سالهای دور در تعدادی از کشورها با موضع منفی مواجه شده و مورد پذیرش قرار نگرفته بود و مخالفان قاعده، مطلقاً عقیده بر نفی چنین قواعد و مفاهیمی داشتند. از همینرو، تا زمان شناسایی آن به عنوان یکی از مصادیق مهم و عمده حقوق اساسی مجرم و ایجاد مفهومی مستقل و تثبیت شأن و جایگاه قواعدی از این قبیل در حقوق جزای بینالملل و ورود تدریجی آن به متن اسناد و کنوانسیونهای فرا منطقهای و بینالمللی، مورد مخالفت جدی عدهای از صاحب نظران و اساتید حقوق کیفری و قضات دادگاههای عالی کشورهایی مانند فرانسه واقع شده بود.
به عنوان نمونه، دیوان عالی کشور فرانسه در آراء صادره در سالهای 1862 و 1873، محدودیت مهمی را بر قلمرو قاعده مذکور اعمال نموده و آنرا صرفاً نسبت به احکام صادره از دادگاههای وابسته به یک حاکمیت و به عبارت دیگر در حوزه و قلمرو داخلی یک کشور معتبر و قابل اعمال میدانست و بهاین سان قاعده را صرفاً به یک نتیجه ساده و منطقی از قاعده اعتبار امر مختوم کیفری بدل ساخته و جایگاهی برای آن در حقوق جزای بینالملل قائل نمیشد.(خالقی، 1383، ص416)
گویی نظریه حاکمیت ملی و نسبت بین استقلال دولتها با اعمال صلاحیت کیفری و عدم اعتنا به مقررات کشورهای دیگر، همچنان از پشتوانه و مقبولیت برخوردار بود که نمیتوانسته به پذیرش چنین قواعد و التزام دولتها به رعایت اثر سلبی آنچه که محاکم کشور دیگر به آن حکم نموده بودند و مجازاتی که در قلمرو کشور خارجی اجرا شده بود، تن در دهند.
اشاره به اصل حاکمیت ملی دولت دوم و احتمالاً نقض یا تحت شعاع قرار گرفتن آن و در معرض محاکمه و مجازات قرار گرفتن مجرم توسط محاکم آن، ظاهراً دلیل عمده نوسیندگان و حقوقدانان خارجی از قبیل آنتونیو کاساسه، ژان دیدیه و گارو برای عدم پذیرش قاعده ممنوعیت و در نتیجه، تأکید بر اجرای قوانین داخلی بدون توجه به اعمال قوانین و احکام خارجی بر مجرم بوده است.(خالقی، 1383، ص416)
3.2. نظرات مخالفان قاعده در حقوق ایران(قبل و بعد از انقلاب اسلامی)
قاعده ممنوعیت در حقوق داخلی ایران و در واقع ایران بعد از انقلاب اسلامی تقریباً به همین نسبت مخالفانی داشته است که در یک تقسیم بندی اولیه به دو دسته عمده قابل تفکیکاند:
گروه اول، آن دسته از حقوقدانان که مطلقاً مخالف قاعده ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف در نظام کیفری ایران بوده و نظر بر اعمال مجازات مجدد دارند. منظور از مخالفت مطلق، به یک معنی عدم جریان قاعده مذکور در حقوق داخلی اعم از عدم جریان آن در انواع مجازاتهای مربوط به جرائم مستوجب قصاص، دیات و تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده است. ایشان در مقام نقد محتوا و مفهوم نظریات مشورتی اداره کل حقوقی و تدوین قوانین قوه قضائیه که در مقام تأئید قاعده یادشده صادر گردیده است، چنین اظهار عقیده نمودهاند:
«گرچه نظریات مذکور مطابق اصول حقوق کیفری بینالمللی است و قاعده منع محاکمه مجدد در آن مراعات گردیده است، اما مطابق ماده 7 قانون مجازات اسلامی، محکومیت و اجراء آن در خارج از ایران مانع محاکمه و مجازات مجدد محکوم علیه تبعه ایران در ایران نیست و ماده مذکور در این مورد اطلاق دارد».(به نقل از حجتی و باری، 1384، ص58)
نیز در بیانی نسبتاً مشابه، مبنای نظریات مشورتی ارائه شده را زیر سؤال برده و آنرا فاقد مستند قانونی در قانون مجازات اسلامی عنوان نمودهاند.(به نقل از شکری، 1384، ص32) در حقیقت این گروه، اطلاق عبارت ماده 7 قانون مجازات اسلامی را دلیل و مستند قانونی اصلی خود در مخالفت با قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف ذکر کردهاند. همچنین این دسته در مقام بیان یک مثال عینی، اظهارنظر نمودهاند که:
«اگر یک ایرانی در خارج از ایران به اتهام قتل غیر، چند سال حبس شود و در ایران یافت شود، در صورت تقاضای ولی دم محکوم به قصاص میگردد».(شکری، 1384، ص 33)
برخی از نویسندگان مخالف قاعده نیز که به آراء و مبانی فقهی و نظرات فقهاء استناد نمودهاند، در این باره معتقدند:
«اگر مردمی از کشور اسلامی، در کشورهای بهظاهر اسلامی(بغی، کشورهایی که بهطور کلی یا جزئی از اجرای احکام و حدود اسلام سرپیچی میکنند) اقامت داشته و مرتکب جرایمی شوند که موجب حد یا قصاص باشد و کیفر درباره آنها مجری نگردد، اکثر فقهاء گفتهاند: هرگاه حکومت حقه اسلامی به چنین مجرمانی دسترسی پیدا کند و جرم آنها ثابت گردد، کیفر اسلامی درباره آنها اجرا خواهد گردید».(فیض، 1381، ص122)
هرچند ذکر جرایم مستوجب حدود یا قصاص و عدم اشاره به جرائم مشمول تعزیرات و مجازات بازدارنده، استفاده از عباراتی مانند عدم اجراء کیفر درباره مجرمانی که در کشور غیر اسلامی مرتکب جرم شدهاند در بیان نویسندگان مذکور، محل تأمل است و موضع این دسته را از این جهت به نظرات و افکار گروه دوم نزدیک میسازد.
همچنین گروهی که پیشتر به آن اشاره شد، در میان نظرات خود به نظر فقهای امامیه در خصوص موردی اشاره مینمایند، که در آن مسلمانی که مسلمانی دیگر را در دارالحرب-به تعبیر فقهی یعنی هر کشوری که در قلمرو حکومت اسلام قرار ندارد، که سکنه آن میتواند اعم از کفار حربی و مسلمانان باشد- عمداً به قتل رساند، با علم به این که او مسلمان بوده است، قصاص بر او واجب میگردد. و قول موافق شافعی و اقوال متفاوت و مخالف مالک مبنی بر لزوم دیه و کفاره در هر حال و قول ابوحنیفه بر منوط بودن حکم مسأله به محل اسلام آوردن اعم از اینکه در دارالاسلام باشد. یا دارالحرب، به همین مناسبت مورد اشاره قراردادهاند.(فیض، 1381، ص123)
نویسندگان یکی از کتب آئین دادرسی کیفری، نیز در شرح و توضیح ماده 57 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امورکیفری[5] مصوب 1378، ضمن تفکیک دو فرض صدور حکم محکومیت یا صدور حکم برائت متهمی که در کشور خارجی مرتکب جرم شده است، به این شرح اظهار عقیده نمودهاند که:
«چنانچه مرتکب در کشور محل وقوع جرم، به خاطر آن جرم محکومیت یافته و حکم نیز اجرا شده باشد، نخواهد توانست ایراد امر مختومه را مطرح کند. زیرا وضعیت او با ماده 57 منطبق است و در ماده 57 استثنائی ذکر نشده است».(زراعت و دیگران، 1382، ج1، ص202)
همچنین درخصوص صدور حکم برائت راجع به چنین متهمی اظهار عقیده نمودهاند که حصول برائت توسط متهم به علت فقد جنبه جزائی(به موجب قوانین آن کشور) و متعاقباً دستگیری همین متهم به خاطر ارتکاب همین جرم در ایران، امکان استناد به حکم برائت را در دفاع از وی سلب خواهد نمود و علت این مطلب را ملاک و معیار بودن قوانین جزائی ایران و نه قوانین کشور خارجی ذکر نمودهاند(زراعت و دیگران، 1382، ج 1، ص202). یکی از همین نویسندگان نیز در یکی دیگر از کتب آئین دادرسی کیفری نیز به بیان همین عقیده با عبارات مشابه دیگری پرداخته است(زراعت و دیگران، 1383، صص248-249)
گروه دوم، آن دسته از حقوقدانانی هستند، که مخالفت مطلق با ممنوعیت مجازات مضاعف ندارند و ضمن تمیز حکم و تفکیک مسأله در حالاتی که جرم مستوجب حدود و قصاص است با فروضی که جرم ارتکابی مشمول تعزیر میباشد، بر این عقیدهاند که در جرائم مشمول تعزیرات امکان اعمال قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف وجود دارد. در حالیکه در جرائم مشمول قصاص یا حدود چنین قاعدهای موقعیتی برای اجرا نخواهد داشت.
از جمله افرادی که در نظام کیفری ایران معتقد به این نظریه هستند، میتوان به حضرت آیتالله مرعشی معاونت محترم سابق قضائی قوه قضائیه اشاره نمود، که در متن نظریات مشورتی شماره 4322/7 مورخ 18/8/1376 و 8827/7 مورخ 29/10/80 اداره کل حقوقی قوه قضائیه به شرح ذیل نقل گردیده است:
«...و معاونت محترم ریاست قوه قضائیه بر این عقیدهاند که اگر جرم ارتکاب شده درخارج، مستلزم حد شرعی باشد، در ایران هم قابل تعقیب و مجازات خواهد بود». همچنین کمیسیون آیین دادرسی کیفری اداره کل حقوقی قوه قضائیه نیز در مخالفت ضمنی با قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف در ضمن نظریه شماره 6853/7 مورخ 29/10/80 خود اظهارنظر نموده است:
«نظریه کمیسیون آیین دادرسی کیفری این است که هر ایرانی که در خارج از ایران مرتکب جرم شده و تحمل مجازات نموده باشد و در ایران یافت شود، قابل محاکمه و مجازات است...»
همچنین برخی از مراجع عظام تقلید نیز در پاسخ به برخی استفتائات مطرح شده، در مقام مخالفت نظراتی اظهار نمودهاند که به لحاظ جلوگیری از تکرار موضوع در بررسی ابعاد فقهی موضوع به طرح و تحلیل آنها پرداخته میشود.
3.3. نگاهی به موضوع کیفر مضاعف از منظر اسلامی و فقهی
مفهومی که از مجازات مضاعف در حقوق داخلی به معنی اعمال مجدد مجازات در قلمرو یک حاکمیت واحد بر مجرمی که قبلاً محاکمه و متحمل مجازات شده، قابل تصور است، طبعاً از منظر آموزههای اسلامی نیز نفی شده است. چرا که اسلام به کرامت انسان بیش از پیش اهمیت میدهد و تأکید دارد. اسلام، برای آدمی آنچنان حرمتی قائل است که تعدی به وی را جز در مواردی که به حقوق مردم یا خدا تحت تعابیر حقالناس و حقالله، تعدی و تجاوز کرده و خود را مستوجب مجازات نموده باشد، برنمی تابد و معصیت برشمرده و تعدی بلاسبب به انسان را مستوجب عقوبت میداند.
اما به لحاظ اینکه مجازات مضاعف در مفهوم بینالمللی، مفهوم نو و مستحدثهای است که در صدر اسلام مطرح نبوده است، به نظر میرسد مستقلاً در مفاهیم دینی مورد اشاره واقع نشده و تعریفی هم از این مفهوم در احادیث و روایات و سیره معصومین علیهالسلام مشاهده نگردیده و در کلام فقهای متقدم نیز ذکری از آن به میان نیامده است. هرچند شاید اطلاق عباراتی از ایشان مبنی بر عدم امکان تعرض به مجرمی که متحمل مجازات شرعی شده و محدود ننمودن گستره آن در کلام ایشان به قلمرو حکومت اسلامی یا خارج از آن را بتوان به موضوع منع مجازات مضاعف مرتبط نمود.
ضمن اینکه هرچند مجازات مضاعف به مفهوم بینالمللی آن، مستقلاً و به صورت خاص در کلام فقهای متقدم امامیه مورد بحث قرار نگرفته، لکن موضوعات مرتبط با آن مانند مسائلی که میتوانند در قبول یا عدم پذیرش اعمال مجازات مضاعف از منظر فقهی مؤثر باشد و پذیرش یا عدم پذیرش ممنوعیت مجازات مضاعف به اعتبار حکم محاکم خارجی و غیر اسلامی ریشه در آنها دارد، در کلام فقهاء متقدم مورد اشاره و تأکید خاص قرار گرفته است. مسائلی از قبیل شرایط قاضی، قاعده نفی سبیل، نفی تحاکم به طاغوت و... از جمله این موضوعات هستند.
لکن با عنایت به پدید آمدن مسائل جدید در حقوق جزای بینالملل در سالهای نه چندان دور و به تبع مستحدثه بودن مفهوم موردنظر از مجازات مضاعف، فقهاء متأخر و مراجع عظام تقلید حسب استفتائات و پرسشهای مطروحه، به مسائلی که به نوعی با موضوع ارتباط مستقیم دارند، پاسخ داده و به فروع مختلفی از مسأله مجازات مضاعف و احکام مربوط به آن مانند تفاوت حکم در مسلمان بودن مجرم و قاضی صادر کننده حکم، موضوعیت داشتن یا نداشتن اجرای حکم صادره درکشور اسلامی، تفاوت حکم موضوع حسب مجازات و نوع جرم ارتکابی به لحاظ حدود و قصاص یا تعزیری بودن آن، منوط بودن حکم مسأله به مسلمان یا کافر بودن طرفین دعوا یا شکایت پرداختهاند، که فتاوی حضرات آیات عظام مرحوم فاضل لنکرانی، صافی گلپایگانی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی، صانعی و... از این دسته است و در ادامه نقل خواهد شد.
عدهای از فقهای متأخر نیز با تفکیک جرائم مشمول قصاص و حدود از جرائم مشمول تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده، مجرمی را که در خارج از کشور مرتکب جرم شده و طبق قوانین همان کشور نیز محاکمه و مجازات گردیده و سپس به ایران مراجعت نموده را در جرائم مشمول حدود و قصاص، قابل تعقیب و مجازات مجدد دانسته و حکم بر عدم رفع قصاص و حد از چنین فردی کردهاند و در جرائم مشمول تعزیرات، موضوع را موکول به نظر حاکم شرع نمودهاند، که به عین متن استفتاء مطرح شده از برخی از آیات عظام تقلیدو پاسخ ایشان اشاره میشود:
«در صورتی که افرادی در خارج از کشور ایران مرتکب جرایمی شده و طبق قوانین آن کشورها تعقیب و محاکمه گردیده و کیفر مقرر برای جرم موردنظر را گذرانده، سپس به ایران مراجعه کردهاند، بفرمائید:
الف. در جرائم مستوجب قصاص در صورت درخواست اولیای دم آیا قابل تعقیب و مجازات هستند؟ ب. در جرایم حدی حکم چیست؟ ج. در جرایم تعزیری و بازدارنده چگونه است؟»(معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه، بیتا، کد سؤال 147)
- پاسخ حضرت آیتالله العظمی بهجت:
«الف و ب: قصاص و حد از آنها رفع نمیشود، اگر شرایط را دارا باشد - ج: بستگی به نظر قاضی جامع الشرایط دارد.»
- پاسخ حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی:
«بلی قابل تعقیب و مجازات هستند و احکام شرعیه جاری میشود. ج- موکول به نظر حاکم جامع الشرایط است»
- پاسخ حضرت آیتالله العظمی نوری همدانی
«بلی قابل تعقیب و مجازات میباشد و با رعایت شرایط و مقررات مربوطه، حد جاری میشود».
- پاسخ حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی:
«در جرایم قصاص و سایر حقوق الناس اگر بعد از صدور حکم مذکور با صاحبان حق مصالحه بر آن صورت گرفته باشد اولیای دم نمیتوانند پیگیری کنند، اما اگر مصالحهای صورت نگرفته باشد قابل پیگیری است، کما اینکه حدود و سایر تعزیرات حق اللهی نیز قابل پیگیری میباشد و بهطور کلی حکم آنها هیچ اعتباری ندارد».
- پاسخ حضرت آیتالله موسویاردبیلی:
«در جرایم مستوجب قصاص و حد میتوانند به محاکم صالحه مراجعه نمایند و قابل تعقیب هستند».
- پاسخ آیتالله العظمی مکارم شیرازی:
«الف- در مواردی که قصاص تعلق میگیرد، اگر شاکی تقاضای قصاص کند حکم قصاص جاری میشود و اگر به جای آن خسارتی گرفته و راضی شده، حکم قصاص ساقط است و اگر راضی نشده وجه خسارت را بازمی گرداند و تقاضای قصاص میکند. ب- در موارد حدود حد ساقط نمیشود زیرا آنها صلاحیت اجرای حد را ندارند بعلاوه قائل به حد نیستند. ج- در جرائم تعزیری با توجه به اینکه تعزیر بسته به نظر حاکم است، چنانچه در آنجا تعزیر شده باشد، هرچند به صورت زندان حاکم شرع میتواند تعزیر را در اینجا تخفیف دهد ولو تعزیر او به صورت ملامت و سرزنش واندرز بوده باشد».
نیز در پاسخ به استفتا اول محقق[6] راجع به مسأله مجازات مضاعف، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی با تفکیک حکم موضوع در حالتهای مسلمان بودن قاضی خارجی، مسلمان بودن طرف شکایت، عدم استیفاء حق مسلمان مطابق حکم محکمه خارجی، چنین اظهارنظر فرمودهاند:
«در صورتی که قاضی خارجی مسلمان و صلاحیت برای قضاوت داشته باشد و حکم اجرا شود حکم دیگری اجرا نخواهد شد و در صورتی که مجرم غیر مسلمان باشد و طبق موازین خودشان محاکمه و مجازات شده باشد تجدید محاکمه درباره آنها لزومی ندارد مگر اینکه طرف مقابل مسلمان باشد و طبق قوانین اسلام حق او گرفته نشده باشد و نسبت به موارد دیگر فروض مختلف است باید روشن شود جرم چه بوده و مجازاتی که در خارج تعیین کردهاند چه بوده تا درباره آن فتوا داده شود».
همچنین در پاسخ به استفتای دوم[7] محقق که در آن فروض مختلفی از انواع جرائم و مجازات آنها تفکیک شده، فرمودهاند:
«حکم در صورتی اعتبار دارد که به وسیله یک حاکم اسلامی صادر شده باشد و تمام مجازاتها و احکام صادره در حق همه مجرمین مطابق آنچه در کتاب حدود و دیات آمده اجرا میشود، ولی حدّ در سرزمین مخالفان اسلام جاری نمیشود تا محکوم به کشور اسلام بازگردد و چنانچه مجازاتهایی در کشورهای غیر اسلامی که معمولاً به صورت تعزیرات دربارۀ مجرم جاری شود حکومت اسلامی میتواند از مقدار تعزیر در صورت صلاحدید بکاهد».
لذا با توجه به قسمت اخیر استفتاء معظم له در خصوص تعزیرات و به طریق اولی مجازاتهای بازدارنده، مشاهده میشود که امکان توجه به موضوع مجازات اول در خارج از قلمرو کشور اسلامی و احتساب تمام یا قدری از مجازات تحمل شده توسط مجرم، از سوی حاکم وجود دارد. کما اینکه قاعده «التعزیر بما یراه الحاکم» نیز هم در امر تقنین و هم در خصوص تعیین مجازات جاری میباشد و میتواند مبنای فرمایش معظم له باشد.
همانطور که اجمالاً در بیان نظرات مخالفان قاعده ممنوعیت مشاهده شد، مخالفان قاعده نیز آراء خود را مستند به ادلهای نمودهاند که در این قسمت به تفصیل به نقد و بررسی آنها پرداخته میشود:
4.1. تعارض مقتضای اصل استقلال حاکمیت دولتها با قاعده ممنوعیت
اصل حاکمیت دولتها به تعبیری مهمترین اصلی است، که میان دولتها حکمفرما بوده و مناسبات و تعامل میان آنها را تنظیم مینماید. یکی از اساتید بنام، اصل مذکور را چنین معنی کرده است: «استقلال مطلق و صفتی است که به موجب آن دولتی تحت سلطه دولت دیگر قرار نمیگیرد».(جعفریلنگرودی، 1380، ص207)
شاید بتوان گفت به عبارتی اولین اشکال و دلیلی که شاید از دیرباز در مقابل مسأله ممنوعیت مجازات مضاعف به ذهن حقوقدانان و نویسندگان رسیده و امروزه به صورت قابل توجهی جایگاه و موضع قبلی آن تضعیف شده و با شکل گیری جرائم جدید و سازمان یافته که نوعاً مقابله با آن از توان یک کشور و دولت به تنهایی خارج است و همچنین آشکار شدن بیش از پیش ضرورت همکاریهای حقوقی- قضائی بین دولتها در مقابله با این دسته از جرائم و حتی بهطور وسیع تر در سایر زمینهها مانند استرداد مجرمین، اعطای نیابتهای قضائی مختلف در تحقیقات مقدماتی جرائم گوناگون و... از اهمیت کمتری برخوردار گردیده و تعارض جدی این مسائل با یکدیگر در حال رفع میباشد، مسأله استقلال حاکمیت دولتها است. علت ایجاد چنین تعارضی میان قاعده ممنوعیت و حاکمیت دولتها در ذهن حقوقدانان خارجی مانند آنتونیو کاساسه (Casase Antonio) ژان دیدیه(Jan Didie) و گارو(Garo) و ارائه دلیل برای عدم پذیرش قاعده ممنوعیت و تأکید بر اجرای قوانین داخلی بدون توجه به اعمال قوانین خارجی بر مجرم(خالقی، 1383، ص422)، به خصوص در دورانی که اصل حاکمیت دولتها و تلاش برای جلوگیری از به مخاطره افتادن استقلال کشور، مسألۀ عمده و حیاتی برای هرکشوری بوده، نیز بر همین مبنا بوده است.
در حقیقت نگرانی دولتها برای تحت شعاع قرار گرفتن استقلال و اقتدار حاکمیت سیاسی خود در عرصه جامعه بینالمللی که بخشی از این اقتدار و حاکمیت نیز با اعمال قوانین و مقررات در قلمرو سرزمینی خود پیوند عمیقی داشته است، با پذیرش قاعدهای که کشورها را در شرایطی از اعمال صلاحیت قانونی و قضائی باز میدارد و محاکم آنها را به دلیل حکم یک محکمه کشور خارجی، در مقابل یک تبعه گناهکار خلع سلاح نموده و بی اثر میسازد، دو چندان میشد.
پذیرش این مطلب که رابطه تابعیت به عنوان رابطهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و قابل توجه میان یک دولت و تبعه او، در جریان اعمال قاعده ممنوعیت کنار گذاشته شده یا نادیده گرفته شود، به آسانی ممکن نبوده و نیست. زیرا رابطه تابعیت، یک رابطه دو طرفه بین فرد و دولت متبوع وی بوده و همچنانکه فرد از آثار و مزایای آن بهره مند است، در قبال آن تعهدات و الزاماتی را نیز نسبت به دولت متبوع خود پذیرفته و داراست. به همین دلیل،رابطه تابعیت در بیان نویسندگان اینگونه تعبیر شده است که: «رابطهای سیاسی که فردی یا چیزی را به دولتی مرتبط میسازد، بهطوری که حقوق و تکالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی میشود».(خالقی، 1383، ص135)
ضمن اینکه اثر رابطه تابعیت در سیاست قضائی برخی کشورها موجب آن است که قوانین و مقررات جزائی، سایه وار فرد متبوع را چه در داخل و چه در خارج از کشور تعقیب کند و در برخی حالات موجب بروز مجازات مضاعف گردد.
4.2. عدم شناسایی و اعتبار حکم صادره از محاکم خارجی و اجرای آن
پذیرش قاعدة ممنوعیت محاکمه مجدد و مجازات مضاعف در حقیقت نتیجه و اثر شناسایی اعتبار سلبی(منفی) برای احکام کیفری صادره از محاکم خارجی است. زیرا محاکم دولت دوم به اعتبار حکم صادره از محکمه خارجی است که خود را از رسیدگی مجدد منع میکنند و حکم قبلی صادره، ولو اینکه از یک محکمه غیر داخلی صادر شده باشد را محترم شمرده و در واقع گستره اعتبار امر مختومه را در جامعه بینالمللی تسری میدهند و آنرا محدود و منحصر به نظام کیفری داخلی نمیدانند. بنابراین به نظر میرسد، رابطه مستقیمی میان پذیرش یا عدم پذیرش قاعده و اعتبار حکم صادره از محکمه دیگر وجود دارد. گویی چنانچه دولت و محکمه دوم، حکم صادره قبلی را محترم شمرده و شناسایی نماید دیگر موجبی برای رسیدگی مجدد وجود نخواهد داشت و اگر چنین اعتباری را برای حکم محکمه اول قائل نشده باشد، اصولاً مبنای متقنی برای توقف دادرسی مجدد و رسیدگی و اعمال مجازات مضاعف وجود نخواهد داشت.
مخالفان قاعده ممنوعیت، ضمن رد امکان توسعه محدوده و دامنه اعتبار امر مختومه به نظام کیفری بین دول و رد اعتبار سلبی احکام صادر از محاکم خارجی، حتی شناسایی اثر سلبی احکام خارجی را موجب تضعیف حاکمیت کشور و اختلال در نظم عمومی و امنیت ملی کشور میدانند.
هرچند اعتبار احکام خارجی در قلمرو سرزمینی کشور دیگر طبعاً آثار و مفهوم خاص خود را در چارچوب و محدوده مشخصی داراست و اعتبار و شناسایی احکام میتواند در سطوح و مراتب مختلفی مطرح و پذیرفته شود و میان اثر سلبی و اثر ایجابی حکم کیفری خارجی تفاوت وجود دارد. پذیرش اعتبار سلبی به معنی لزوم اجرای مفاد حکم قطعی خارجی و اجرای مجازات به موجب حکم محکمه خارجی در قلمرو سایر کشورها نیست. به خصوص که کشورهایی که اعتبار سلبی احکام محاکم خارجی را شناسایی مینمایند نیز اغلب تمایلی به اجرای این احکام در قلمرو سرزمینی خود ندارند و اثر ایجابی آنرا مورد شناسایی قرار ندادهاند و تلازمی نیز در قبول هر دو اثر احکام خارجی وجود ندارد و پذیرش آنها قابل تفکیک است. در نظام حقوقی ایران نیز قانونگذار اثر ایجابی احکام خارجی را نپذیرفته است. اداره کل حقوقی قوه قضائیه نیز در این باره اظهارنظر نموده است:
«... قوانین جزایی ایران اجرای احکام کیفری صادره از دادگاههای خارجی را توسط مراجع قضائی ایران تجویز نمیکند».(نظریه مشورتی شماره 7255/7 مورخ 29/11/77)
به تعبیر دیگر کشورها میتوانند آثار و محدوده پذیرش و اعتبار احکام خارجی را در قلمرو سرزمینی خود مشخص نمایند. ضمن اینکه آثار ناشی از این اعتبار و شناسایی نیز قابل تعریف و تفکیک است. مثل اینکه میتوان برای احکام قضائی آثار ایجابی و سلبی قائل شد و ضمن احصاء تمثیلی مصادیق آثار سلبی و ایجابی احکام، مانند خصوصیت و اثر لازم الاجراء و غیرقابل اعتراض بودن در آثار ایجابی و اعتبار امر مختومه و قاعده ممنوعیت محاکمه و مجازات مضاعف را در زمره آثار سلبی احکام قطعی طبقه بندی و تفکیک نمود و صرفاً آثار سلبی حکم قطعی را مورد پذیرش قرار داد.
کمااینکه در این مقوله قانونگذار ایران در تبصره ماده 174 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری[8] مصوب 1378 به صورت محدود و خاصی مقررات ماده 174 راجع به مرور زمان حکمی که صادر ولی اجرا نشده باشد را به احکام دادگاههای خارج از کشور نسبت به اتباع ایرانی، آن هم در حدود مقررات و موافقتنامههای قانونی تسری داده است و بدون اینکه ذکری از قابلیت اجرای حکم دادگاه خارجی راجع به اتباع ایرانی به میان آورد، صرفاً موقوف شدن اجرای آنرا در مواردی که از تاریخ قطعیت حکم مواعد مقرر در ماده 173 همان قانون سپری شود، پذیرفته است. هرچند که تا حکمی قابلیت اجرا نداشته باشد، مفهوم توقف اجرای آن به دلیل مرور زمان معنا و مفهوم چندانی در بر نخواهد داشت. ضمن اینکه در تقنین این تبصره، ظاهراً این احتمال در نظر قانونگذار وجود داشته که ممکن است به موجب قوانین خاص یا موافقتنامههای منعقده با برخی کشورها، احکام دادگاههای کیفری خارجی نیز در مواردی در قلمرو سرزمینی ایران قابلیت اجرا پیدا کند.
4.3. عدم اعتماد به دادگاههای کشور خارجی در تأمین نظم عمومی داخلی
موضوع عدم اعتماد به دادگاههای کشور خارجی و آراء صادره از آنها، در واقع یکی از ادله و مبانی اصلی عدم شناسایی و اعتبار حکم صادره از محاکم خارجی میباشد.(خالقی، 1383، ص416) به عبارت دیگر، یکی از منشأهای اصلی و عمده عدم شناسایی و اعتبار آراء محاکم خارجی در نظام کیفری اغلب کشورها، عدم اعتماد به فرآیند رسیدگی و دادرسی و نهایتاً نتیجه حاصله از آن، یعنی صدور حکم قطعی محکومیت یا برائت میباشد. این عدم اعتماد میتواند جهات و دلایل مختلفی داشته باشد. عدم اعتماد میتواند ناشی از یک یا چند مورد از موارد ذیل باشد: عدم آگاهی و شناخت کافی و لازم از نظام کیفری و آئین دادرسی جزائی و قوانین و مقررات کشوری که اولین دادرسی و محاکمه متهم در آنجا واقع شده است.
مسئول تأمین امنیت و نظم عمومی داخلی، حاکمیت ملی کشور، نظام کیفری و تشکیلات قضائی و انتظامی داخل کشور است و دولت خارجی، اساساً در رسیدگی به اتهام متهم مورد بحث، نه به دنبال احیاء و برقراری نظم عمومی کشور دیگر است و نه با دادرسی خارجی چنین هدفی قابل تحقق است.
محاکم خارجی حساسیت لازم را برای برخورد با مرتکب جرم نشان نمیدهند و مجازات معین شده درحکم(به شرط محکومیت مجرم)، کفایت لازم برای برخورد اصولی با متهم را ننماید.(خالقی، 1383، ص416)
غیرقابل انعطاف بودن اصول صلاحیت سرزمینی و واقعی به دلیل اعتقاد دولتها به ارتباط و وابستگی آنها به ترتیب با قلمرو اعمال حاکمیت دولت و منافع اساسی دولت در برابر صلاحیت کیفری محاکم خارجی.(خالقی، 1383، ص416)
بنابراین یکی دیگر از موانع جدی و ادله مخالفان قاعده ممنوعیت، ملازمه پذیرش قاعده ممنوعیت با شناسایی احکام خارجی و اعتماد به دادگاههای خارجی است که مورد استناد مخالفان قاعده منع اعمال مجازات مضاعف میباشد.
هرچند دولتها به دلیل الزامات ناشی از اسناد و کنوانسیونهای بینالمللی و تعهدات آنها به رعایت ابعاد مختلف حقوق بشر و همچنین حقوق متهم و محکوم علیه، تا حدی وادار به این نوع اعتماد به محاکم خارجی میشوند و اوضاع و احوال و مقتضیات جامعه بینالمللی و تمایل سایر کشورها به برقراری ارتباطهای متقابل در حوزه معاضدتهای قضائی دو یا چندجانبه نیز تصورات قبلی را از فرآیند دادرسی کشور خارجی کمرنگ و کشورها را به سمت و سوی چنین اعتمادی سوق میدهد.
4.4. فقدان شرایط خاص قضاوت در محاکم و قضات کشورهای خارجی غیر اسلامی و بعضاً کشورهای اسلامی
قضاوت در اسلام در اصل شأنی از شئون الهی و خصوصیتی منحصر به باریتعالی است که از سوی خداوند به عنوان یک وظیفه خطیر در جامعه، به عهده پیامبر یا امام یا نائب امام قرار میگیرد و در عصر غیبت به عهده فقیه جامع الشرایط[9] است(مکیالعاملی، 1379ق.، ص236)
در شرع انور اسلام و به تبع در فقه امامیه شرایط مختلف و متعددی را برای قاضی لازم دانسته شده وً در اکثر کتب فقهی معتبر، در بابی تحت عنوان «کتاب القضاء» شرایط قضاوت در اسلام و دادرسی اسلامی بیان شده است. است(مکیالعاملی، 1379ق.، صص236-237) این شرایط لازمۀ فردی است، که تحت عنوان قاضی در منصبی قرار میگیرد که به تعبیر پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) یا جایگاه پیامبر و برگزیده خداست و یا جایگاه وصی و جانشین او.(وسائل الشیعه، 1409ق.، ج27، ص17) در تعابیر اهل بیت سلاماللهعلیه فردی را که این اوصاف و مشخصات را دارا نبوده و تکیه بر چنین جایگاه خطیری بزند، «شقی»[10] نامیدهاند.
در اهمیت و لزوم وجود و احراز این اوصاف در قاضی، همین بس که خداوند در قرآن کریم، حل و فصل اختلافات توسط شخصی که حائز این شرایط نباشد(تحاکم به طاغوت) را غیر معتبر دانسته و آنرا فاقد ارزش و اعتبار میداند.(قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ نساء، آیۀ شریفۀ60)
در فقه امامیه حقی را که توسط قاضی فاقد شرایط به نفع محکوم له استیفاء شود، حتی به فرض واقعیت داشتن آن و محق بودن حقیقی محکوم له، نیز محترم شمرده نشده است.
با ملاحظه تعابیر و تأکیدهای واردشده در آیات، روایات و احادیث و تعابیر فقهاء امامیه این نتیجه حاضل میشود که در اسلام، صرفاً نتیجه و حکم صادره در دادرسی نیست که اهمیت دارد. بلکه مسیر و مجرای نیل به حق و حقوق افراد و فردی که توسط او حکم به احقاق حق داده میشود، با صفات و خصوصیات تعیین شده برای وی، کاملاً موضوعیت دارد.
در یک مرور اجمالی، صفات تعیین شده برای قاضی را میتوان در بلوغ، عقل، عدالت، طهارت مولد، رجولیت، اجتهاد در احکام شرع و اصول آن، ایمان و به عقیده برخی دیگر از فقهاء حریت، کتابت، بینائی، خوش حافظه بودن، گویائی[11] خلاصه نمود. ضمن اینکه برخی از شروط قاضی نیز با تأکید خاص در کلام و تعبیر برخی فقهاء، « در تمامی زمانها و مکانها»[12] شرط دانسته شده است.
فقیهی که جامع شرایط مذکور باشد در فقه امامیه، نائب امام برشمرده شده که به منصوب به نصب عام از سوی امام است و ترافع نزد وی واجب و حکمش لازمالاجراء شمرده شده است و عدم پذیرش حکم چنین قاضی که بر مبنای اصول و قواعد شرعی و اسلامی حکم نماید مترادف با کوچک شمردن حکم خدا و رد حکم ائمه و نتیجتاً رد حکم خداوند که در حد شرک به خدا[13] برشمرده شده است.(الموسویالخویی،1422ق.، ج41، ص9)
همچنین عدول و ترافع از قاضی جامع الشرایط به قاضی فاقدشرایط در کلام ائمه معصیت کبیره عنوان شده[14] و حقی که از طریق قضاوت چنین شخصی استیفاء شده باشد، سحت و غیر مشروع نامیدهاند.[15](مکیالعاملی، 1379ق.، ص237؛ وسائل الشیعه، 1409ق.، ج27، ص13)
این شروط در شرع انور اسلام مطلقاً در قاضی شرط است، خواه قاضی ازجانب امام معصوم(ع) منصوب به نصب خاص باشد یا فقیهی باشد که در زمان غیبت منصوب به نصب عام از جانب امام(ع) است و موارد استثناء آن تقیه و خوف[16] و قاضی تحکیم[17] است که در حال غیبت امام متصور نیست(مکیالعاملی، 1379ق.، ص238) و تنها به عقیده برخی فقهاء میتواند فاقد برخی از شروط مذکور باشد و در کلام عده دیگری از فقهاء[18] جمیع شرایطی که برای قاضی لازم است، حتی شامل قاضی تحکیم نیز میگردد.
همچنین در ادامه بیان اهمیت این شرایط، لازم به ذکر است که در تعبیر فقهائی از جمله امام خمینی(ره)، قاضی که بدون داشتن مجموع این شرایط بر مقام و منصب قضاوت تکیه بزند، قاضی جور[19] نامیده شده است(الموسویالخمینی، 1384ق.، ج2، ص4) و ترافع به قاضی جور حرام و گناه عنوان شده و حکم وی باطل و غیرمعتبر معرفی شده است. تنها استثناء این ترافع که موجب رفع وصف حرمت از آن میگردد، در حالتی ذکر شده است که استیفاء حق مسلمان صرفاً متوقف و منوط به ترافع نزد چنین قاضی باشد و طرف مقابل دعوا نیز از ترافع و ارجاع دعوی به غیر از قاضی جور امتناع نماید[20]، به خصوص که در ترک ترافع در این حالت نیز حرجی مترتب باشد[21] و معصیت آن را نیز صرفاً متوجه شخص ممتنع از ارجاع دعوی به قاضی جامع الشرایط دانستهاند(مؤسسه دائره معارف الفقه الاسلامی، 1422 ه. ق، ج 5، ص64).
هرچند این موضوع نیز قابل تأمل به نظر میرسد که ترافع، در واقع طرح ارادی دعوی در محکمه و نزد قاضی است که طبق نظر مشهور فقهاء خود مدعی قاضی منصوب را انتخاب[22] و به او رجوع مینماید و با تعقیب کیفری متهم توسط مرجع قضائی یک کشور به دلیل ارتکاب یک جرم عمدی یا غیرعمدی و در برخی جرائم واجد وصف غالب عمومی، حتی بدون طرح شکایت از سوی شاکی خصوصی میباشد، متفاوت است و در موارد کیفری و جرائم اعم از اینکه جرم جنبه عمومی یا خصوصی داشته باشد، متهم، اساساً نقشی به جز ارتکاب عمدی یا غیرعمدی بزه، در ارجاع موضوع به قاضی فاقد شرایط ندارد و فرآیند دادرسی کیفری بدون اختیار و نظر متهم و در چارچوب آئین دادرسی کیفری هر کشوری طی شده و حکم محکومیت و برائت نیز مطابق قانون و ادله له و علیه متهم صادر و مجازات به تناسب عمل مجرمانه تعیین میگردد.
بنابراین هرچند تصریح و تفکیکی در بیان فقهاء میان دعوی حقوقی و کیفری به چشم نمیآید، اما به دلالت قرائن و سیاق کلام و عباراتی که مؤید انصراف موضوع به دعاوی حقوقی است، به نظر میرسد در تسری حکم مربوط به ترافع در امور حقوقی و مدنی به موارد کیفری، بتوان افتراق قائل شد و نتوان به سادگی، مجازاتی که متهم متحمل آن شده است را به لحاظ بی اعتباری حکم محکمه خارجی نادیده انگاشت. هرچند توجه به مجازات و حکم محکمه خارجی مترادف با عدم محاکمه مجدد و قائل شدن اعتبار مطلق برای حکم دادگاه خارجی نمیباشد و لزوماً موجب پذیرش قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف نیز نخواهد بود و میتواند به تشخیص حاکم موجب لحاظ نمودن محاکمه اول در تعیین مجازات یا معافیت از مجازات، به خصوص در جرائم و مجازاتهای تعزیری باشد.
حکم محکومیت اولیه میتواند از جانب یک قاضی واجد شرایط و یا قاضی غیر واجد شرایط صادر شده باشد، اعم از اینکه در کشور با حاکمیت مسلمانان یا با حاکمیت غیر مسلمانان صادر شده باشد. طبعاً درشرایطی که قاضی واجد شرایط و در حکومت اسلامی باشد بحثی در میان نیست و رأی قاضی جامع الشرایط لازمالاتباع و لازمالاجراء است. لکن بحث مربوط به زمانی است که رأی محکومیت نخستین مجرم توسط یک قاضی فاقد شرایط صادر شده باشد. آیا در این حالت چنین رأیی میتواند در حکومت اسلامی مناط و ملاک برای اعمال قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف و سلب یا محدودیت صلاحیت محکمه حکومت اسلامی باشد؟
برخی از حقوقدانان داخلی به این سؤال چنین پاسخ دادهاند که شروط قاضی و قضاوت اسلامی مجموعهای از شروط درون سرزمینی و ناظر به قلمرو داخلی حاکمیت اسلامی میباشد و به حوزه حقوق جزای بینالملل تسری و گسترش پیدا نمیکند(میرمحمدصادقی، 1383، ص245) به تعبیر دیگر این قضات حکومت اسلامی هستند که میبایست چنین صفات و خصائصی را دارا باشند و در سایر قضات خارجی، دلیلی بر لزوم وجود این شرایط در میان نیست. این در حالی است که اولاً، بیان و عبارات فقها در مقام احصاء این شروط و ویژگیها مطلق است و هیچ تمییز و تفکیکی در این خصوص دیده نمیشود. ثانیاً، این دسته از حقوقدانان، دلیل و مستند قابل قبولی نیز در دفاع از نظر خود و اثبات ادعای مذکور ارائه ننمودهاند و مورد حاضر را با پذیرش موارد مختلف دیگری که فاقد جنبه جزایی و کیفری و عمدتاً در موارد حقوقی و مدنی بوده است، اعم از داوریهای بینالمللی و حتی پذیرش دادرسی محاکمی چون دیوان بینالمللی دادگستری در دعاوی علیه دولت جمهوری اسلامی ایران قیاس نموده و ضمناً اذعان نمودهاند که حتی در محاکم فعلی نیز به دلیل مشکلات و کمبودها نیز برخی از شرایط قضاوت اسلامی مثل لزوم مجتهد بودن قاضی رعایت نمیشود و در نهایت نتیجه گرفتهاند که دادگاه کیفری بینالمللی که قضات آن این شرایط را دارا نمیباشند، به این دلیل نمیتواند فاقد صلاحیت پنداشته شوند. ثالثاً عدول از شرط اجتهاد که البته شرط مهم و عمدهای در مجموعه شرایط قاضی اسلامی به حساب میآید، به لحاظ شرایط خاص حال حاضر و متعسر بودن جامعه اسلامی از نصب قضات مجتهد به تعدادی که کل حکومت اسلامی را پوشش دهد، آن هم با نظر و تشخیص ولی فقیه و به موجب حکم ثانوی، به معنای عدول و بی اهمیت بودن شرایط مهم دیگری از قبیل عدالت، ایمان و... نیست.
در خلال همین بحث، لازم به ذکر است در حقوق کیفری اسلام، حتی مکان اجرای برخی مجازاتها نیز موضوعیت دارد و از شرایط اصلی و اساسی اعمال آن به حساب میآید. از همین رو ایناندیشه در خصوص مجازات حدود توسط قانونگذار به قانون مجازات اسلامی وارد شده و در ماده 97 قانون مذکور مقرر داشته است: «حد را نمیشود در سرزمین دشمنان اسلام جاری کرد».[23]بدین طریق حتی اجرای چنین حکمی در مکان موصوف غیر معتبر دانسته شده است و از آنجا که حدود الهی تعطیل یا توقفبردار نیست، لذا حتی به فرض اعمال چنین مجازاتی در قلمرو سرزمین کشورهای موصوف، اعمال مجازات حد در قلمرو کشور اسلامی لازم خواهد بود.
هرچند اجرای دوباره حد در فرض فوقالذکر را نمیتوان مصداق کیفر مضاعف دانست. زیرا اولاً، هر عملی برای صحت وقوع و اجرا آن شرایط و ویژگیهایی را داراست و اجرای کیفر نیز خارج از این قاعده کلی نیست. ثانیاً، از لحاظ منطقی تا وقتی عملی معتبر و صحیحاً واقع نشود، صدق وقوع عمل در مرتبه اول نخواهد کرد و وقوع دوباره عمل که صحیحاً واقع شده باشد، یک عمل محسوب خواهد شد نه عمل مجدد و مضاعف.
4.5. حذف مقررات ذیل بند ه ماده 3 قانون مجازات عمومی سابق و اطلاق مواد قانون مجازات اسلامی
قانونگذار ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر الحاق به کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و تصویب آن در مجلس شورای ملی و پذیرش مقررات آن راجع به منع محاکمه و مجازات مجدد، در سال1352 به موجب بند «ه» ماده 3 قانون مجازات عمومی، اقدام به وضع مقررات و تعیین شرایطی راجع به محدوده و نحوه اعمال صلاحیت شخصی و عدم محاکمه مجدد متهم در صورت تحقق برخی شرایط از جمله محاکمه و مجازات مجدد متهم نموده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قانونگذار ایران علیرغم توجه به مقررات قانونی و مواد راجع به اصول مختلف صلاحیت در حوزه حقوق جزای بینالملل و درج عین یا متن مشابه مواد قبلی در مواد قوانین جزائی مصوب، اقدام به حذف مقررات بند ه ماده 3 قانون سابق و نهایتاً وضع ماده 7 قانون مجازات اسلامی و توسعه حدود اصل صلاحیت شخصی و حذف شروط و موارد ذیل آن نمود.(66Rahmdel, 2004 , P)
این اقدام موجب شد رفته رفته این باور حاکم شود که قانونگذار موضع جدید خود را با حذف این مقررات و سکوت پس از بیان قبلی اعلام نموده و علیرغم تمایل به مجازات و محاکمه مجدد، احتمالاً بنابه مصالح داخلی و بینالمللی اقدام به عدم تصریح در فقدان پذیرش مقررات مربوط به منع محاکمه و مجازات مجدد نموده است. هرچند قانونگذار در قانون مجازات اسلامی، درخصوص موضوع، مطلقاً سکوت اختیار ننموده و سیاق عبارات و بیان قانونگذار در ماده 7 قانون مجازات اسلامی و تصریح به جرم انگاری افعال مجرمانهای غیر از موارد مندرج در مواد 5 و6 قانون اخیرالذکر، بدون اینکه مانند قانون مجازات عمومی سابق، جرائمی را احصاء و از محدوده صلاحیت محاکم داخلی خارج نماید، به نوعی بیان و اتخاذ رویکردی متفاوت میباشد. ضمن اینکه قانونگذار با تصویب ماده 57 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امورکیفری مصوب 1378، ساز و کار اعمال و اجرا ماده 7 قانون مجازات اسلامی را نیز تعیین نمود و دادگاه محل دستگیری چنین متهمی را صالح به رسیدگی به اتهامات وی قرار داد. در مقابل این تفسیر از ماده 7 قانون مذکور، استدلالی به شرح ذیل درنظریه مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضائیه به شماره 4322/7 مورخ 18/8/76 ذکر شده و محدوده ماده 7 قانون یادشده را تضییق نموده و منحصر به مواردی مینماید که خارج از مصادیق ماده 8 همان قانون باشد:
«هرچند برابر ماده 7 ق. م. ا هر ایرانی که در خارج از کشور مرتکب جرمی شود و در ایران یافت شود طبق قوانین جمهوری اسلامی، محاکمه و مجازات خواهد شد، ولی با عنایت به ماده 8 همان قانون، اعمال ماده 7 زمانی است که بزه ارتکابی از جرائم بینالمللی که به موجب قانون خاص یا عهود بینالمللی مرتکب در هر کشور یافت شود نباشد و در مورد این جرائم چنانچه متهم ایرانی و درخارج از ایران محاکمه و مجازات شده باشد دیگر در ایران قابل تعقیب و محاکمه نخواهد بود».
اعتقاد به مفاد نظریه اخیر به صورت کلی، دشوار به نظر میرسد، زیرا ماده 8 قانون مذکور چنین صراحتی را در خصوص عدم محاکمه و مجازات مجدد چنین متهمی دارا نمیباشد.
مسئله مجازات مضاعف که با دو رویکرد عمده اعمال و منع اعمال مجازات مجدد مواجه است و میتوان به رویکرد سومی نیز تحت عنوان احتساب مجازات مضاعف نیز قائل بود، نتیجه شناسایی اثر سلبی احکام کیفری صادره از محاکم خارجی و تضمینی بنیادین برای رعایت حقوق متهم و محکوم علیه و ابزاری کارآ جهت تعدیل رفتار حکومتها در اعمال حاکمیت و مجازات است. هر یک از رویکردهای مذکور موافقان و مخالفانی دارد که برای اثبات عقیده خود مبانی و ادله مختلفی را مطرح میکنند و هر یک از ادله مظرح شده، قابل توجه و البته از منظر حقوقی و فقهی قابل نقد است.
هرچند قانونگذار ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی از رویکرد اعتبار بخشیدن و شناسایی ممنوعیت مجازات مضاعف عدول نمود، لکن واکاوی قاعده از منظر اصول و قواعد فقهی نشانگر آن است که مفاد قاعده حداقل در تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده تعارضی با فقه ندارد و استفتاءات بعمل آمده از مراجع عظام تقلید و پاسخهای ایشان نیز مؤید این امر است. بنابراین منع محاکمه و مجازات دوم و هم احتساب مجازات موضوع حکم نخستین در حکم دوم از سوی حاکم، جایز و بلااشکال است. هرچند جایگاه این وجه ازاندیشههای فقهی در قوانین ایران همچنان خالی است.
اقدام قانونگذار ایران در پذیرش مفاد قاعده در قوانین موافقتنامههای معاضدت قضایی با کشورهای سوریه و کویت در سالهای 82 و 84 نوعی تعدیل موضع قبلی وی و پذیرش متقابل قاعده در ازتباط با کشورهای عربی- اسلامی است.
یادداشتها
منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه
کتب فارسی
کتب عربی
منابع لاتین
[1]- تعمیم محدوده مفهوم مجازات مضاعف به عزیمت مجرم به محل دیگری(غیر از کشور متبوع خود) به این جهت است که در برخی موارد، کشورهایی مانند فرانسه، اصل صلاحیت شخصی را علاوه بر تابعیت بزهکار به اعتبار بزه دیده و تابعیت او نیز پذیرفته و تعمیم دادهاند. به این معنی که چنانچه بزه دیده نیز از اتباع فرانسه باشد نیز محاکم فرانسه صلاحیت مییابند، مرتکب را ولو اینکه در قلمرو دیگری غیر از قلمرو فرانسه مرتکب این جرم بر بزه دیده فرانسوی شده باشد نیز مورد تعقیب و محاکمه قرار دهند.
بهعلاوه در جرائم ارتکابی در مکان خاص مانند جرائم داخل هواپیمای هر کشوری چنانچه قربانی جرم نیز تابع آن کشور باشد، مطابق مقررات کنوانسیون جلوگیری از اعمال غیر قانونی علیه امنیت هواپیمایی کشوری مصوب 23 سپتامبر 1971 مونترال محاکم کشوری که هواپیما متعلق به آن باشد، صلاحیت تعقیب و محاکمه مجرم را خواهند یافت که دولت ایران نیز در تاریخ 1/7/1350 به کنوانسیون مذکور ملحق گردیده است و در بند ب ماده 31 قانون هواپیمائی کشوری نیز صراحتاً به صلاحیت محاکم ایرانی در رسیدگی به جرمی که در یک هواپیمای خارجی در حین پرواز ارتکاب یافته میشود به شرط آنکه متهم یا مجنی علیه آن ایرانی باشد اشاره نموده است.
[2]- به عنوان نمونه میتوان به نظریات شماره 7/7860 مورخ 3/9/80، 6853/7 مورخ 22/7/81 و 7255/7 مورخ 21/11/77 اشاره نمود.
[3]- به عنوان نمونه میتوان به نظریات شماره 7/7860 مورخ 3/9/80 و 7093/7 مورخ 24/8/82 اشاره نمود.
[4]- به عنوان نمونه میتوان به نظریات شمارههای 540/7 مورخ 9/5/86، 4322/7 مورخ 18/8/76 اشاره نمود.
-[5] «هرگاه یکی از اتباع ایرانی در خارج از قلمرو حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، مرتکب جرمی شده و در ایران دستگیر شود، در دادگاهی محاکمه میشود که در حوزه آن دستگیر شده است. »
[6] - با سلام و عرض احترام، خواهشمند است بذل توجه فرموده و حکم حضرتعالی را در خصوص فروض ذیل بیان فرمایید:
- چنانچه تبعه ایرانی مسلمان در یکی از کشورهای خارجی مرتکب جرمی شود و در محاکم همانجا محاکمه و مجازات شود و سپس به ایران بازگردد آیا به فرض جرم بودن همان عمل در ایران و طبق قانون ایران محاکمه مجدد او به لحاظ ارتکاب همان جرم شرعا مجاز است؟
- اگر تبعه ایرانی موضوع سوال مسلمان نباشد و اهل کتاب باشد حکم مسئله به چه نحو است؟
- آیا تفاوتی در حکم در اینکه جرم ارتکابی جزو حدود، تعزیرات یا قصاص باشد وجود دارد؟
- اگر مجرم در آنجا محاکمه گردد و مجرم شناخته شود اما به دلیلی مجازات نگردد و به ایران بازگردد، در حکم رسیدگی مجدد در ایران تفاوتی میکند؟
- در فرض اخیر اجرای مجازات موضوع حکم صادره از محاکم خارجی راجع به جرم ارتکابی چه حکمی دارد؟ و آیا چنین حکمی در کشور اسلامی میتواند اعتباری د اشته باشد؟
- مسلمان بودن قاضی محکمه خارجی و واجد شرایط قضاوت بودن او تاثیری دارد؟
[7]- با سلام و عرض احترام؛ محاکمه و مجازات فردی که در خارج از قلمرو ایران مرتکب جرمی شده است و مجدداً به ایران بازگشته است در فروض ذیل چه حکمی دارد؟
الف. مرتکب جرمی شود که مجازات آن قصاص باشد و به موجب حکم قطعی محکمه خارجی، به مجازاتی غیر از قصاص(اعم از حبس یا...) محکوم شود، اولیاء دم در ایران مجددا طرح شکایت و تقاضای قصاص نمایند.
ب. مرتکب جرمی شود که مجازات آن حد شرعی بوده و به حکم محکمه خارجی به مجازاتی غیر ازحد(اعم از حبس یا جریمه نقدی یا...) محکوم شود و در ایران مجددا علیه وی طرح شکایت شود؟
ج. مرتکب جرمی شود که مجازات آن دیه(بدل از قصاص یا اصالتاً) باشد و به موجب حکم قطعی دادگاه، به مجازاتی غیر از دیه محکوم شود و ولی یا اولیاء دم در ایران مجدداً طرح شکایت و درخواست دیه نمایند؟
د. مرتکب جرمی شود که مجازات آن تعزیر شرعی باشد و به موجب حکم محکمه خارجی به مجازاتی غیر از تعزیر شرعی محکوم شود؟
ه. مرتکب جرمی شود که مجازات آن در شرع انور تعیین نشده است و مستوجب نوعی تعزیر بما یراه الحاکم است(در قوانین جزائی ایران، مجازاتهای بازدارنده) و به موجب حکم محکمه خارجی:
فرض اول: به مجازاتی غیرازآن محکوم شود؟ فرض دوم: به همان نوع یا میزان مجازات مدنظر قوانین حکومت اسلامی یا حاکم اسلامی محکوم شود؛ قبول زحمت فرموده، در حالات ذیل حکم شرعی هر یک از فروض مسئله را بیان بفرمائید:
اولاً، مسلمان یا غیر مسلمان بودن متهم تأثیری در حکم دارد؟ تابعیت متهم(ایرانی یا غیرایرانی بودن متهم) تأثیری در حکم شرعی مسئله دارد؟ اهل کتاب بودن وی چطور؟ محاکمه مجدد متهم در ایران و مطابق قوانین جمهوری اسلامی ایران و مجازات نمودن مجدد وی مطابق حکم محکمه ایران، جایز است یا خیر؟
ثانیاً، مسلمان یا غیر مسلمان بودن قاضی تأثیری در حکم دارد؟ ثالثاً، اسلامی یا غیر اسلامی بودن کشور خارجی تأثیری در موضوع دارد یا خیر؟
رابعاًً، به فرض مجاز بودن محاکمه و مجازات مجدد در ایران، امکان احتساب مجازات تحمل شده از سوی مجرم در خارج از ایران به موجب حکم قطعی در حکم جدید صادره از محاکم ایران وجود دارد؟
خامساً، اگر مجرم در آنجا محاکمه گردد و مجرم شناخته شود اما به دلیلی مجازات نگردد و به ایران بازگردد در حکم رسیدگی مجدد در ایران تفاوتی میکند؟
سادساً، در فرض اخیر اجرای مجازات موضوع حکم صادره از محاکم خارجی راجع به جرم ارتکابی در ایران چه حکمی دارد؟ و آیا چنین حکمی در کشور اسلامی میتواند اعتبار و اثری داشته باشد؟
[8] - ماده 174: «در موارد مذکور در ماده قبل هرگاه حکم صادر گردیده ولی اجراء نشده باشد، پس از انقضاء موارد مقرر در همان ماده از تاریخ قطعیت حکم، اجرای آن موقوف میگردد و در هر حال آثار تبعی حکم به قوت خود باقی خواهد بود.
تبصره: احکام دادگاههای خارج از کشور نسبت به اتباع ایرانی در حدود مقررات و موافقتنامههای قانونی مشمول مقررات این ماده میباشد».
[9] - به تعبیر شهید ثانی: القضاء و هو وظیفه الامام علیه السلام او نائبه و فی الغیبه ینفذ قضاء الفقیه الجامع الشرایط الافتاء....
[10] - وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِشُرَیْحٍ یَا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ.
[11] - برای دیدن نظر مخالف که حریت، کتابت و بصر(دیدن) را شرط نمیداند رجوع کنید: به سید ابوالقاسم خویی، مبانی تکمله المنهاج،(قم: نشر مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، 1422 ه. ق)، ج 41، ص 14.
[12]- مانند شرط اجتهاد: «... ان الاجتهاد شرط فی القاضی فی جمیع الازمان و الاحوال»
[13]- مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق(ع): «... فلیرضوا به حکماً، فانی قد جعلته علیکم حاکماً، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله » و حدیث معتبر و صحیح ابی خدیجه سالم بن مکرم الجمال.
[14] - مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع إِیَّاکُمْ أَنْ یُحَاکِمَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضَایَانَا فَاجْعَلُوهُ بَیْنَکُمْ فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِیاً فَتَحَاکَمُوا إِلَیْهِ وَ رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ شَیْئاً مِنْ قَضَائِنَا.
[15] - وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ فَقَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَى طَاغُوتٍ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ الْحَدِیثَ - وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى مِثْلَهُ.
[16] - مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا کَانَ بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا الْمُنَازَعَةُ فِی الشَّیْءِ فَیَتَرَاضَیَانِ بِرَجُلٍ مِنَّا فَقَالَ لَیْسَ هُوَ ذَاکَ إِنَّمَا هُوَ الَّذِی یُجْبِرُ النَّاسَ عَلَى حُکْمِهِ بِالسَّیْفِ وَ السَّوْطِ - وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ قَرَأْتُ فِی کِتَابِ أَبِی الْأَسَدِ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الثَّانِی ع وَ قَرَأْتُهُ بِخَطِّهِ سَأَلَهُ مَا تَفْسِیرُ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ فَکَتَبَ بِخَطِّهِ الْحُکَّامُ الْقُضَاةُ ثُمَّ کَتَبَ تَحْتَهُ هُوَ أَنْ یَعْلَمَ الرَّجُلُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَیَحْکُمَ لَهُ الْقَاضِی فَهُوَ غَیْرُ مَعْذُورٍ فِی أَخْذِهِ ذَلِکَ الَّذِی قَدْ حَکَمَ لَهُ إِذَا کَانَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ ظَالِمٌ.
[17] - تعریف قاضی تحکیم درشرح لمعه: «و هوالذی تراضی به الخصمان لیحکم بینهما مع وجودقاض منصوب من قبل الامام وذلک فی حال حضوره»
[18] - شهید اول در کتاب دروس، مرحوم محقق در کتاب شرائع، علامه و فخر المحققین در کتب مربوطه خود بر این عقیدهاند.
[19] - «یحرم الترافع الی قضاه الجور،ای من لم یجتمع فیهم شرایط القضاء فلو ترافع الیهم کان عاصیاً و ما أخذ بحکمهم حرام...»
[20] - «...و لو عدل الی قضاه الجور کان مخطئا آثما قطعا، نعم لو توقف حصول حقه علیه و لو لامتناع خصمه عن المرافعه الا الیهم جاز و الاثم حینئذ علی الممتنع و أشکله فی الکفایه بوجه مدفوع»
[21] - «یحرم الترافع الی قضاه الجور.. الا اذا توقف استیفاء حقه علی الترافع الیهم فلا یبعد جوازه سیما اذا کان فی ترکه حرج علیه...»
[22] - «هل یکون تعیین القاضی بید المدعی او بیده و المدعی علیه معاً؟ فیه تفصیل، فان کان القاضی قاضی التحکیم، فالتعیین بیدهما معاً و ان کان قاضیاً منصوباً فالتعیین بید المدعی. فهو المشهور بین الاصحاب بل ادعی علیه اجماع... »
[23] - از آنجا که در اکثر مجموعههای محشای قانون مجازات اسلامی و ذیل ماده 97 نکتهای در این خصوص و مبنای این حکم قید نشده است، ذکر 2 حدیث که در کتاب وسائل الشیعه، ج 28، صص 24 و 25، باب انه لا یقام الحد علی احد فی ارض عدو وجود دارد که دو حدیث به نقل از امیرالمؤمنین علی(ع) در آن ذکر شده است که احتمالاً منشأ وضع این مقررات در قانون مجازات یا به عبارت دیگر ترجمه همین احادیث میباشد: الف. محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم از پدرش از از ابن فضال از یونس بن یعقوب از ابی مریم از ابی جعفر(ع) نقل میکند که آن حضرت از امیرالمؤمنین(ع) نقل مینماید که فرمود: لا یقام علی احد حد بارض العدو بر هیچکس در سرزمین دشمن حدی اقامه نمیشود. ب. درحدیث دیگر بنقل از امام علی میفرماید: لا اقیم علی رجل حدا بارض العدو حتی یخرج منها مخافه ان تحمله الحمیه فیلحق بالعدو الارض
مقدمه
مجازات مجرمان و مرتکبان اعمال خلاف هنجارها و عادات مسلم و عرف هر جامعه، از ابتدا دراندیشههای آغازین جوامع بسیط بشری به صورت سرزمینی مطرح بوده و اعمال میگردیده است. به این معنی که مجرم در محلی که مرتکب جرم شده بود، محاکمه و مجازات میشد و تعقیب و مجازات، در قلمرو و توسط حاکمیت کشور محل ارتکاب جرم صورت میگرفت.
تلاقیاندیشه سرزمینی بودن محدوده اعمال قانون و مجازات با ایده وابستگی افراد به یک دولت و حاکمیت - که بعدها در مفهومی تحت عنوان تابعیت مطرح گردید- و اهمیت دولتها به اعمال و رفتارهای اتباع خود در قلمرو سایر کشورها منجر به ایجاد مسئولیت کیفری و مؤاخذه و مجازات اتباع به دلیل ارتکاب برخی افعال مجرمانه در خارج از قلمرو سرزمینی و پذیرش آن در نظام کیفری اکثر دولتها گردیده است و باعث شده تا به تدریج، زمینه و بستر ایجاد مفهومی تحت عنوان مجازات مضاعف در حقوق کیفری میان حاکمیتها پدید آید و بعدها تحت عنوان مجازات مضاعف در مفهوم بینالمللی مطرح گردد.
مجازات مضاعف در مفهوم درونمرزی یا به عبارت دیگر در حقوق داخلی، پیش از مفهوم بینالمللی آن مطرح بوده است و در بیان ساده، تلقی از مجازات مضاعف به معنای داخلی، محاکمه و مجازات بزهکار به دلیل ارتکاب یک عمل واحد، در نقاط مختلف یک کشور یا یک حاکمیت است. درحالی که مفهوم بینالمللی مجازات مضاعف، ناظر بر محاکمه و مجازات مرتکب هم در محل ارتکاب جرم(خارج از قلمرو دولت متبوع) و هم در محل دیگر[1] میباشد.
امروزهاندیشۀ مجازات مضاعف در مفهوم داخلی و درون مرزی، با مطرح شدن قواعدی مانند اعتبار امر مختومه و یکپارچه شدن نظام قضائی و کیفری در درون یک حاکمیت و تقویت مفاهیمی مانند حقوق متهم و مجرم و رعایت عدالت و انصاف، حتی در کیفر مجرمان و قبح اعمال کیفرمجدد به خاطر یک عمل مجرمانه واحد، تقریباً منتفی گردیده و طرد شده و در گستره تغییرات و تحولات در تعامل میان کشورهای جامعه بینالمللی و در حوزه حقوق جزای بینالملل، عملاً مجازات مضاعف به مواردی منصرف و محدود شده است که فرد در محلی به دلیل ارتکاب یک جرم محاکمه و مجازات شده باشد و سپس به کشور متبوع خود بازگشته یا مسترد شود و یا به محل دیگری عزیمت نماید و در آنجا نیز به خاطر ارتکاب همان جرم مجدداً مورد تعقیب واقع شده و مجازات گردد.
این مفهوم کلی که متهم باید یک بار به سزای عمل خود برسد، هرچند در بادی امر و به خصوص در حوزه حقوق داخلی هر کشور، یک حکم عقلی و منطقی به نظر میرسد و هم اکنون مناقشه و تردید در آن، بعید و دور از ذهن است، لکن همین مفهوم اولیه و بدیهی، در مواجهه با مسائل و موضوعات مختلفی در عرصه جامعه بینالمللی و حقوق جزای بینالملل، دچار فراز و نشیب و دگرگونیهایی شده است، که تصور اولیه و پذیرش قطعی و بدون تردید آنرا تحت الشعاع قرار داده و موضوع را نیازمند بحث و بررسی و رفع پارهای از تعارضات و چالشها درباره مسائل مرتبط با آن، علی الخصوص اصل حاکمیت دولتها، نظامهای کیفری متفاوت کشورها و مبنای مختلف آنها در قانونگذاری و تفاوت در قوانین و مقررات، تأثیر محل ارتکاب و نوع جرم و مجازات و... مینماید.
به هر ترتیب، از آنجا که اعمال مجازات مضاعف، مخالف انصاف و عدالت بوده و موجبات تضییع حقوق متهم و بزه دیده و نقض یکی از اهداف مهم حقوق جزای بینالملل که همانا جلوگیری از مجازات مکرر بزهکار در قلمرو کشورهای مختلف به خاطر ارتکاب یک جرم واحد است را فراهم مینماید و به اعتبار امر مختوم کیفری در سطح بینالمللی و مفاهیم دیگری مانند جنبههای مختلف حقوق بشر خدشه وارد میکند، از اهمیت ویژهای برخوردار شده و باعث آن گردیده که این مسأله در سیاست جنائی بینالمللی دولتها، اغلب با رویکرد ممنوعیت محاکمه و مجازات به صورت مطلق یا محدود و تحث شرایطی خاص، مورد توجه قرار گیرد و ضمن تصویب اسناد و کنوانسیونهای بینالمللی، قانونگذاران کیفری کشورها نیز در قوانین داخلی خود با وضع مقررات مربوطه، به این مسأله توجه نمایند.
قانونگذار ایران نیز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در همین راستا و به تأسی از سایر کشورها و رویه جامعه بینالمللی، ضمن توجه به موضوع در اصلاحات قانون مجازات عمومی سال 1352، با تصویب قانون الحاق به میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، عملاً تبعیت خود را از قاعده ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف نشان داده بود. لکن پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان تصویب قوانین راجع به مجازات اسلامی در اوایل دهه 60 و سپس قانون مجازات اسلامی در دهه 70، موضوع مجازات مضاعف و ممنوعیت اعمال آن، مورد بی اعتنایی قانونگذار قرار گرفت یا به عبارتی مسکوت باقی ماند و تلقی عدول قانونگذار از موضع قبل از انقلاب خود را متبادر نمود. هرچند در نیمه اول دهه 80 و در جریان انعقاد توافقنامههای همکاری قضایی و کیفری دوجانبه، علیالخصوص با کشورهای اسلامی، با تغییرهایی در مواضع قبلی خود، به ممنوعیت اعمال مجازات گرایشهایی یافته و اصل ممنوعیت را در مقابل چند کشور اسلامی- عربی، تحت شرایطی مورد پذیرش قرار داد.
با این مقدمه، در پی آن هستیم، تا با مروری اجمالی بر مبنا و مفهوم مجازات مضاعف به معنای بینالمللی آن، آراء و نظرات مخالفان و موافقان آنرا ارائه و مورد نقد و بررسی قرار داده و بررسی موضوع را با رویکردی تطبیقی با فقه و آراء و نظرات فقهاء و مراجع عظام تقلید و نتیجه گیری برخی نقاط افتراق آن با مواضع اسناد بینالمللی و موضع قانونگذار داخلی به پایان رساند.
مجازات مضاعف در مفهوم بینالمللی، به عنوان یک مسئلۀ نظری و کاربردی، میتواند با دو رویکرد عمده مواجه باشد.
رویکرد اول، اعمال مجازات مضاعف
رویکرد دوم ممنوعیت اعمال آن است و طبیعتاً، اتخاذ هر یک از دو رویکرد مذکور و گرایش به آن، تفاوتهایی را در سیاستها و مواضع نظام کیفری هر کشور سبب میشود.
آنچه که در بادی امر به ذهن میرسد، تفاوت اولیه دو رویکرد مذکور است. در رویکرد نخست، متهم به دلیل تحمل مجازات در محل ارتکاب جرم و مطابق حکم قطعی صادره، از هرگونه تحمل مجازات در محل و مکان دیگری که به آن مراجعت میکند(اعم از کشور متبوع خود) معاف میگردد و در رویکرد دوم، تحمل یا عدم تحمل مجازات در یک کشور خارجی یا در محل ارتکاب جرم، مؤثر در حال متهم نیست و ممکن است حداکثر، در تعیین مجازات از نظر احتساب کیفر موضوع حکم قطعی نخستین، در حکم محکومیت جدید مؤثر باشد یا اینکه حسب سیاست قضائی متخذه در محل محاکمه دوم، اساساً هیچگونه تأثیری نه در نفس محاکمه دوم و نه از حیث احتساب و تعیین مجازات مضاعف نداشته باشد.
از آنجا که تبیین اجمالی معنا و مفهوم قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف، پیش از مرور مبانی و پرداختن به ادله موافقان و مخالفان آن ضروری است، بنابراین ابتدا به بیان اجمالی معنا و مفهوم آن از منظر برخی از نویسندگان و حقوقدانان داخلی و برخی از حقوقدانان خارجی پرداخته و سپس در بخش بعدی،مبانی و ادله مطرح شده از سوی موافقان اعمال و جریان این قاعده ارائه میگردد.
1.1. بیان اجمالی مفهوم و معنای قاعده
مجازات به هر منظور و با هر هدفی که بر متهم اعمال شود، اعم از اینکه به منظور سزادهی و واکنش به عمل مجرمانه مرتکب، ارعاب یا اصلاح و جلوگیری از تکرار جرم توسط مجرم یا سایر افراد جامعه، اعمال و روا داشته شود، طبعاً نمیتواند بارها و بارها مجرم را هدف قرار داده و مکرراً بر وی اعمال شود. به جرأت میتوان گفت، این مفهوم اولیه در حقوق جزای داخلی و به خصوص با پذیرش و توجه ویژه به اهداف نوین مجازات، مورد پذیرش تمام نظامهای کیفری و قانونگذاران کشورهای مختلف قرار دارد. لکن علیرغم پذیرش کلی مفهوم اخیر، در حوزه حقوق جزای بینالملل و در تعارض و تقابل مسائل مختلف و اصول متعدد مربوط به صلاحیت کیفری کشورها مواردی پدید میآید که در عمل منتهی به اعمال مجازات مجدد بر مجرمی میشود که یک بار به خاطر همان عمل مجرمانه، کیفر را تحمل کرده و یا به اعتبار صدور حکم برائت، از اعمال مجازات مصون مانده است.
قاعده منع مجازات مضاعف که از آن به Non bis in idem تعبیر میشود و در اصل به معنای منع تکرار دوباره هرچیز است، در اصل به لحاظ جلوگیری و تعدیل اعمال حاکمیت یک سویه حکومتها در خصوص مجرمان وضع شده و ثمره و حاصل قاعده کلی دیگری تحت عنوان منع محاکمه مجدد است که در متن بسیاری از اسناد بینالمللی و کنوانسیونها از قبیل میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی نیز از آن یادشده است و البته تفکیک چندانی نیز میان این دو قاعده، هم در اسناد بینالمللی مذکور و هم در مقالات و کتب تألیف شده ملاحظه نمیشود. در واقع به این ترتیب، ممنوعیت مجازات مضاعف مفهومی بوده است که در قاعده کلی منع محاکمه مضاعف مسستر باقی مانده و یا تسامحاً به عنوان یک مفهوم واحد و متناظر و مترادف با منع محاکمه مجدد مطرح شده است. هرچند ممکن است این ذهنیت نیز بر نویسندگان و حقوقدانان حاکم بوده باشد که با ممنوعیت محاکمه مجدد، جایگاه و محلی برای اعمال مجازات مضاعف باقی نمیماند، زیرا وقتی محاکمه مجددی برگزار نشود و حکم محکومیت مجددی که متضمن مجازات مضاعف نباشد، زمینه اجرا و اعمال مجازات مضاعف نیز پدید نخواهد آمد. زیرا از یک طرف اعمال مجازات بدون حکم قطعی محکمه جزائی امری مطرود است و از طرف دیگر، تقریباً هیچ حکومتی حاضر نیست مجازات وضع شده توسط دادگاههای حاکمیت دیگر را در قلمرو خود به اجرا درآورد. به این دلیل نیز بحث از ممنوعیت مجازات مضاعف، به صورت مفهومی کاملاً مستقل و مجزا از منع محاکمه مجدد متصور نیست.
تعاریف و مفاهیم ارائه شده از قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف، چه در حقوق جزای داخلی و چه در حقوق جزای بینالمللی موضوعی است، که تقریباً مورد وفاق است و در کلام اساتید و نویسندگان این حوزه، مناقشه و اختلاف قابل توجهی در ارائه تعریف از آن دیده نمیشود. هرچند حقوقدانان داخلیاندکی به ارائه تعریف مستقلی از ممنوعیت مجازات مضاعف پرداختهاند و اغلب در قالب اصل منع محاکمه مجدد یا اعتبار امر مختومه اشاره مختصری به آن نموده و بیشتر تقریرات، معطوف به تأکید بر منع چنین مجازات مضاعفی شده است تا ارائه تعریف روشن و مشخصی از آن.
برای نمونه، برخی از حقوقدانان و نویسندگان دخلی در بیان مفهوم قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف چنین نوشتهاند: «مجرم صرفاً یک بار قابل مجازات است و مجدداً نمیتوان او را پس از تعقیب و محاکمه مجدد، مورد مجازات مضاعف قرار داد».(پوربافرانی، 1380، شماره9، ص89) همچنین در تعریف دیگری از قاعده یادشده، یکی دیگر از اساتید حقوق جزا مینویسد:
«وجود اصل منع تعقیب و مجازات مجدد در جرایم ایجاب میکند که از تعقیب و مجازات کسانی که در خارج از کشور تعقیب و محاکمه و مجازات شدهاند و حکم قطعی نیز درباره آنها صادر شده و حکم نیز به مرحله اجرا درآمده است و یا به علت قانونی قدرت اجرائی را از دست داده است خودداری شود. مطابق این اصل برای اعمال مجازات در قلمرو دولت متبوع میبایست متهم در محل وقوع جرم محاکمه و تبرئه نشده باشد و یا درصورت محکومیت مجازات کلاً یا بعضاً درباره او اعمال و اجرا نشده باشد».(محسنی، بیتا، ص402)
گفته میشود تفاوتی میان دامنۀ شمول و جریان این قاعده در سیستم حقوقی رومی ژرمنی نسبت به نظام کامن لا وجود دارد و این تفاوت عبارت است از اینکه در نظام کامن لا، فقط محاکمه مجدد در همان سیستم قضائی منع میشود، در حالی که اعمال این قاعده در سیستم حقوق نوشته، به مفهوم منع تعقیب و محاکمه مجدد، هم در آن نظام حقوقی و هم در نظام حقوقی و سیستم قضایی دیگر میباشد.(میرمحمدصادقی، 1383، صص47-48)
لازم به ذکر است، اعمال قاعده مزبور، صرفاً محدود به مرحله مجازات نبوده و در سراسر روند دادرسی، اعم از مرحله تعقیب، محکومیت و اجرا و اعمال مجازات جریان دارد. همچنین قاعده یادشده، موجب معافیت متهم از مسئولیت کیفری عمل مجرمانه ارتکابی نمیشود، بلکه مانعی برای اعمال صلاحیت از سوی دادگاه به شمار میآید. به همین لحاظ نیز قاعده مزبور در اساسنامههای دادگاههای موردی و ویژه برای رسیدگی به جرائم و جنایات جنگی یوگوسلاوی سابق و رواندا و همچنین ذیل فصل دوم اساسنامه دادگاه کیفری بینالمللی با عنوان «صلاحیت، قابلیت پذیرش و حقوق قابل اجرا» و در قالب ماده 20 آن آمده است و نه در فصل سوم تحت عنوان « اصول کلی حقوق جزا »، که در آن موجبات و موارد معافیت از مسئولیت کیفری مورد بحث واقع شده است.(میرمحمدصادقی،1383، ص 49)
هر عمل مجرمانه در یک محل و موقعیت مکانی مخصوص به خود تحقق مییابد و محل ارتکاب جرم میتواند در داخل قلمرو سرزمینی کشور متبوع مرتکب یا خارج از آن باشد، نیز درباره مجرمی که در یک کشور خارجی مرتکب جرم شده است، دو فرض و احتمال متصور است:
فرض اول اینکه مجرم تبعه کشور خارجی دیگری باشد و فرض دوم این است که تبعه کشور و دولت متبوع خود بوده و جرم را در خارج از قلمرو سرزمینی دولت متبوع خود مرتکب گردد.
در فرض اول به نظر میرسد، در موردی که جرم توسط مجرم خارجی در کشور بیگانه رخ داده باشد و به منافع کشور دیگر یا اتباع آن لطمه وارد نساخته باشد، موجبی برای مداخله کشور دیگر وجود ندارد(مانند زمانی که یک تبعه آلمانی در کشور فرانسه مرتکب جرم شده باشد) و تنها زمانی میتوان مجرم را قابل تعقیب و مجازات از سوی دولت خارجی دیگر(غیرازدولت محل ارتکاب جرم) دانست که جرم ارتکابی بر علیه منافع عالیه آن کشور بوده و یا در صورتیکه جرم صورت گرفته، از جمله جرائمی باشد که مجازات آن ترهیبی و ترذیلی است. به بیان دیگر موجبی برای مجازات تبعه خارجی که در کشور خارجی ثالث، مرتکب جرائم غیر مهم شده است، وجود ندارد و محلی برای مداخله دادگاهها و قانون جزائی کشور ثالث(غیر از کشور محل ارتکاب جرم و کشور متبوع مجرم) در این فرض باقی نخواهد ماند.
اما در فرض دوم، یعنی زمانی که مجرم از اتباع یک کشور بوده و در کشور خارجی مرتکب جرم شده باشد، دو عقیده جمعی در میان حقوقدانان جزائی راجع به این مطلب وجود دارد:
عقیدة گروه اول بر آن است، که قانون جزا مانند قوانین راجع به احوال شخصیه در امور مدنی، اتباع کشور را در هرکجا که باشند، سایهوار دنبال میکند. بنابراین هر زمان که تبعه مزبور که در کشور خارجی مرتکب جرم شود و سپس به قلمرو سرزمینی دولت متبوع خود مراجعه کند، مورد تعقیب و مجازات واقع میشود، زیرا قوانین جزائی هر کشوری حافظ اصول اخلاقی و ارزشهای مربوط به اتباع خود بوده و مسئول آن است.
عقیدة گروه دوم بر آن است که چنین مجرمی صرفاً زمانی قابل تعقیب و محاکمه است که جرم او به نحوی از انحاء، مضر به منافع اساسی و حیاتی کشور متبوع خود بوده و تعقیب و مجازات مجرم، برای حفظ و تضمین منافع مزبور و دفاع از جامعه در مقابل اقدامات و عملیات مجرمانه او لازم باشد.(سمیعی، 1333،ص29) در واقع دو عقیده یادشده تقریباً، بیانگر مفهوم اصل صلاحیت واقعی و اصل صلاحیت شخصی در حقوق جزای بینالملل هستند.
اعتقاد به هر دو عقیده فوقالذکر، صرفنظر از بحث برانگیز بودن اصل صلاحیت شخصی در میان اصول پنج گانه راجع به صلاحیت و تلقی بی اعتمادی به نظام کیفری کشور خارجی از سوی دولت متبوع مجرم و تردیدهایی در پذیرش این اصل از سوی برخی کشورها-مانند آمریکا- و یا مباحثی مثل دامنه توسعه یافته اصل صلاحیت شخصی در برخی کشورها مانند ایران یا محدوده مضیق آن در برخی کشورهای دیگر مانند هلند(میرمحمدصادقی، 1383، صص71-72)، در شرایطی هر دو اصل یادشده میتوانند، به نحوی زمینه اجرای اعمال مجازات مضاعف را سبب شود و مجرم را در معرض آن قرار دهد. لذا چنین به نظر میرسد که مبنا و منشأ قاعده منع مجازات مجدد، کمابیش با مفاهیم دیگری در ارتباط است و به صورت مستقیم یا با واسطه، ریشه در مفاهیم دیگری از جملهقلمرو اجرای قوانین کیفری در مکان، اصل صلاحیت شخصی، تقارن و تعارض مثبت صلاحیتها، اعتبار امر مختوم کیفری در حوزه حقوق جزای بینالملل و شناسایی و اعتبار احکام صادره از محاکم خارجی در قلمرو کشور دیگر و قاعده منع محاکمه مجدد دارد، که طبعاً توضیح و تفصیل هر یک از قواعد و اصول فوقالذکر نیازمند تفصیل و پرداختن به جزئیاتی است که از موضوع و منظور اصلی مقاله حاضر خارج است.
در بیانی مختصر میتوان چنین گفت کهممنوعیت مجازات مضاعف در کنار اعتقاد و التزام به تسری اعتبار امرمختومه کیفری در عرصه جامعه بینالمللی، ریشه در مفهوم دیگری به نام شناسایی و اعتبار احکام قضائی صادره از محاکم محل وقوع جرم را نیز دارا است. توضیح اینکه تصمیمات مراجع قضایی خارجی، شامل دو اعتبار مثبت و منفی است. اعتبار مثبت احکام اعتبار منفی یا سلبی احکام کیفری خارجی که همانا اثر بازدارنده آنها است و مانع محاکمه مجدد متهم برای همان جرم میگردد. به عبارت دیگر، اعتبار مثبت احکام کیفری خارجی، ناظر بر قدرت اجرای مفاد حکم در قلمرو کشور و حاکمیت دیگری است، حال آنکه ممنوعیت محاکمه و مجازات مضاعف اثر و نتیجه اعتبار منفی(سلبی) احکام خارجی است و جنبه دیگری از اعتبار احکام خارجی را به تصویر میکشد.
بنابراین حاکمیتی که قاعده ممنوعیت را پذیرفته است، اولاً به اعتبار قضاوت و محاکمه قبلی و نخستین است، که از خود سلب صلاحیت میکند و به اعتبار دادرسی و حکم قطعی صادره است، که دست از تعقیب و رسیدگی مجدد میکشد. لذا چگونه ممکن است، هم حکم محکمه دولت دیگر را به هیچ وجه معتبر ندانست و هم قاعده ممنوعیت را محترم شمرد؟ لذا دولتها با این توجیه که عمل مجرمانه مجرم نباید بدون پاسخ و تعقیب و دادرسی و مجازات باقی بماند و هیج مجرمی به این اعتبار که از قلمرو حاکمیتی به حاکمیت دیگر فرار یا مراجعت میکند، نباید از دادرسی و مجازات بری شود، با معتبر دانستن فرآیند تعقیب و محاکمه دولت دیگر و ثانیاً به دلیل اعتبار امرمختومه ناشی از حکم قطعی صادره از محکمه خارجی اعم ازاینکه منتهی به برائت یا محکومیت مجرم شده باشد، محاکم خود را از تعقیب و رسیدگی مجدد و اعمال مجازات منع مینمایند. لذا در این معنا، دولتها هم اعتبار امر مختومه و هم اعتبار احکام صادره از محاکم کیفری کشور دیگر را ولو اینکه بر اساس قوانین و مقررات آنها صادر نشده باشد، به غیر از نظام کیفری خود به سایر نظامهای کیفری نیز تسری و توسعه میدهند و به دلیل نیل به اهداف حقوق جزای بینالملل که پیشتر ذکر شد، اقدام به پذیرش محدودیت در اعمال صلاحیت قضائی در سرزمین خود به موجب قاعده ممنوعیت مینمایند. ثالثاً ممکن است که اعتبارامر مختومه و شناسایی حکم قضائی صادره از یک محکمه خارجی با توجه به اینکه ممکن است قوانین و مقررات و اصول دادرسی آن متفاوت با حقوق داخلی باشد، ناشی از دلیل و مبنای فرض صحت احکام باشد. یعنی فرض اینکه هر محاکمهای منطبق با واقعیت قضائی و بر اساس اصول دادرسی منصفانه و مطابق قوانین و مقررات صورت گرفته است و احتمالاً چون نفس جلوگیری از بدون مجازات ماندن مجرم و هم رعایت حداقل حقوق انسانی و بشری او و جلوگیری از تحمیل مجازاتهای مکرر نیز مدنظر است، لذا قاعده ممنوعیت به عنوان قاعدهای که حد وسط این الزامات و اصولی است که حاکمیتها با آن مواجه هستند و طی آن هم مجرم بدون مجازات نمیماند و با گریز از قلمرویی به قلمرو دیگر بدون مجازات رها نمیشود و البته به قیمت انصراف از اعمال حاکمیت و قانون و اصل صلاحیت شخصی خود و اولویت و اعتبار دادن به حکم قطعی یک مرجع قضائی خارجی پذیرفته میشود. رابعاًً این مطلب که چنین قاعدهای بر مبنای یک نوع معاضدت قضائی و کیفری بین کشورها مورد پذیرش قرار میگیرد و در کشورهای مختلف توسعه پیدا میکند و به حقوق داخلی راه پیدا کرده و جزئی از قوانین و مقررات شکلی و ماهوی جزائی کشورها میشود، قابل انکار نیست. زیرا چنانچه هرکشوری صرفاً به اعمال حاکمیت خود و اصل استقلال حاکمیتها تکیه کند و عدم اعمال قوانین و مقررات خود در خصوص متهم مورد بحث را تضعیف حاکمیت و نشانه ضعف خود بداند و توجهی به آنچه که خارج از مرزهای خود بر سر متهم آمده است نداشته باشد، چنین قاعدهای نمیتواند در جامعه بینالمللی اجرا گردد.
لکن لازم به یادآوری است، که غالباً مبانی که توسط حقوقدانان داخلی و خارجی برای قاعده منع محاکمه مجدد برشمرده شده است، همان مبانی است که قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف را شامل میشود و از این جهت تفکیکی میان مبانی این دو قاعده ذکر نشده و اصولاً هر دو قاعده از دیدگاهی مشترک مورد مطالعه واقع شده که اهم مبانی و دلایل ذکر شده به شرح زیر است:
2.1. مبانی فردی و اجتماعی
یکی از نویسندگان معاصر، مبنای قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف را با مبنای قاعده اعتبار امر مختوم کیفری مشترک دانسته و آنرا مبتنی بر دو دلیل فردی و اجتماعی میداند(خالقی،1383، صص415-416) و مینویسد:
«از نظر فردی، لزوم تأمین امنیت قضائی شهروندان ایجاب میکند، که کسی که یک بار محاکمه و درباره او حکمی قطعی صادر شده، بداند که دیگر مجدداً به دلیل همان موضوع مورد تعقیب و مؤاخذه قرار نخواهد گرفت، چراکه اضطراب ناشی از احتمال احضار به دادگستری برای تعقیب کیفری جدید و لزوم تدارک دفاع در برابر آن، احساس آرامش و امنیت فرد از بعد قضائی را در جامعه از او سلب خواهد نمود. از نظر اجتماعی نیز، لزوم پایان بخشیدن به دعوا و اختلاف ایجاب میکند که رسیدگیهای قضائی سرانجام در یک نقطه خاتمه یابد و طرفین به حکمی که در پایان رسیدگی صادر میشود گردن نهاده، مفاد آن را محترم و مجری دارند».(خالقی، 1383، صص415-416)
بنابراین لزوم تأمین امنیت قضائی آحاد جامعه و آرامش در برابر جلب به فرآیند دادرسی کیفری و گریز و تنافی ذاتی افراد از آن و همزیستی انسانها در جامعه از اختلاف و دعوا و لزوم حل و فصل آن به طریق مقرر در شرع و قانون را شامل میشود.
2.2. اقتضای عدالت و انصاف
امروزه اکثر حقوقدانان داخلی و خارجی بر این عقیدهاند که اقتضای مفهوم عدالت آن است که مجرم به دلیل ارتکاب جرم واحد، تنها یک بار مورد مجازات قرار گیرد، زیرا این فرد دِین خود را به جامعه پرداخته است و بازخواست مجدد وی به علت همان عمل مجرمانه، نقض عدالت و انصاف به شمار میآید.(پوربافرانی، 1381، ص89) برخی از حقوقدانان خارجی نیز این قاعده را متعلق به حق جهانشمول همه ملتها دانسته، تعقیب و محکومیت متهم را در چند کشور به دلیل ارتکاب یک عمل، آشکارا غیرمنصفانه و برخلاف ایدهای که از عدالت در اذهان است شناختهاند و در این خصوص به برخی از آراء قضائی استناد جستهاند که طی آنها بر این نکته تأکید گردیده است که ملاحظات انسانی و بشری، از اینکه شخصی را بتوان برای یک عمل، دوبار مورد محاکمه قرار داد، سخت بیزار است.(خالقی،1383، ص 416- 417)
در همین راستا یکی دیگر از اساتید معاصر نیز ضمن نقد موضع اتخاذ شده در ماده 7 قانون مجازات اسلامی در خصوص سکوت قانونگذار راجع به امکان اعمال مجازات مضاعف یا عدم امکان اعمال آن بر مجرم، اعمال مجازات مضاعف را غیر منصفانه عنوان نموده و به جز بحث مخالفت با انصاف و عدالت، مبنای قانونی الحاق و پذیرش میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی توسط ایران و منع صریح اعمال مجازات مضاعف در مقررات میثاق یادشده را دلیل و مبنای دیگری بر پذیرش قاعده ممنوعیت ذکر نموده و احتمالاً به موجب ماده 9 قانون مدنی میثاق مذکور را جزئی از حقوق داخلی ایران دانستهاند، که تخلف از آن امکان پذیر نمیباشد.(میرمحمدصادقی، 1383، صص68–71)
2.3. تأمین و تضمین اهداف اصلی حقوق جزای بینالملل
مبنا و دلیل دیگری که حقوقدانان برای قاعده مزبور ذکر مینمایند، تأمین دو هدف عمدۀ حقوق جزای بینالملل یعنی جلوگیری از عدم اعمال مجازات بر مجرمان و ممانعت از تکرار مجازات بر مجرمی که قبلاً به واسطۀ عمل مجرمانه خود محاکمه و مجازات شده میباشد، که دو هدف یادشده، مقتضی آن است، که چنانچه شخص در محل وقوع جرم، محاکمه و مجازات شود، برای بار دوم در محل دیگری اعم از کشور متبوعش قابل محاکمه و مجازات نباشد.(آزمایش،1377، ص21)
2.4. رعایت حقوق مجرم و محکوم علیه
مبنای دیگر قابل ذکر برای ممنوعیت مجازات مضاعف که در آثار نویسندگان محترم کمتر به آن پرداخته شده است، لزوم رعایت حقوق مجرم و محکوم علیه، پس از اجرا و اعمال مجازات نخستین است که به موجب حکم قطعی متحمل آن گردیده است. زیرا مجرم هرچند مرتکب بزهی گردیده است، که نظم اجتماعی را برهم زده و مختل ساخته و منافع اجتماعی یا فردی جامعه و آحاد آنرا به مخاطره افکنده و مستوجب مجازات قرار گرفته است، لکن به این سبب که مجرم نیز یک انسان است که مرتکب عمل مجرمانه شده و انسان در مکاتب الهی و حتی به تعبیری در مکاتب مادی، دارای ارزش و کرامت و یا به عبارت دیگر مجموعه حقوقی میباشد که به موجب ارتکاب جرم، این مجموعه حقوق انسانی بهطور کلی زائل نمیشود و هرگونه تعدی و تجاوز به جان و مال و عرض و آبروی وی، روا و مشروع نیست. همچنانکه پیش از ارتکاب جرم از سوی مجرم، این تعدی عقلاً و منطقاً مطرود و منفور بوده و مجاز شمرده نمیشده است. با این پیش فرض و پذیرش مجموعهای از حقوق انسانی برای مجرم، طبعاً یکی از حقوق وی آن است که پس از طی مراحل تعقیب، تحقیقات، دادرسی، محاکمه و تحمل مجازات، میبایست به عنوان فردی که تاوان عمل خود را داده است، از آرامش و مصونیت روانی و جانی برخوردار بوده و مصون از تعقیب و مجازات مجدد باشد و بتواند در سایه امنیت اجتماعی که آحاد جامعه اعم از مجرم و غیر مجرم از آن سهم دارند، به کانون اجتماع و خانواده و محیط کار، تحصیل، زندگی و... خود بازگشته و دوران باز اجتماعی شدن را سپری نماید. ضمن اینکه کیفر مجرم هر چقدر طولانی و سخت، در نهایت میبایست زمانی پایان پذیرد و جامعه و قانون پس از اعمال مجازات قانونی وی را به حال خود رها کنند. زیرا اِعمال مجازات تا ابد بر مجرم نه ممکن است و نه معقول و منطقی است. همچنین جامعه نیز متقابلاً نیازمند آن است که پس از اخلال در نظم و امنیت آن به سبب جرم ارتکابی، خاطره ارتکاب جرم توسط مجرم را به مرور به فراموشی بسپارد و آرامش و امنیت خود را احیاء نموده و به حالت عادی خود بازگردد. به هرحال جامعه ناگزیر از جرم است و هر لحظه دستخوش تخلفات و جرائم دیگری است. لذا ممنوعیت مجازات مضاعف از این نظر و مبنا نیز قابل توجه است.
مبانی و ادله دیگری از سوی موافقان قاعده، به ویژه در کلام نویسندگان چینی، به شرح ذیل بیان شده است:
2.5. حمایت از حقوق بشر
در توضیح این دلیل و مبنا، این دسته از حقوقدانان توضیح داهاند، کههرچند قاعده یادشده از ابتدا، کارکرد و وظیفه حمایت از حقوق بشر را نداشته است، لکن همراه با رشد و پیشرفت نظریه حقوق بشر، موقعیت جدیدی کسب کرده است و اساساً قاعده، نتیجه منطقی جنبش حقوق بشری و جهتگیری و گرایش به عقیده حقوق بشر است. در حقیقت ایدئولوژی حقوق بشر برای ممانعت عاقلانه از قدرت حکومت در مجازات کردن تحقق یافته و به همین نسبت، ارزش بنیادینی که قاعده یادشده مقرر میکند، همانا مانع و حائلی در مقابل سوء استفاده از اجرا و اعمال قدرت حاکمیت در مجازات است. یعنی از یک سو حکومت حق اعمال قدرت مجازات کردن را با آغاز یک دادرسی کیفری داراست و از سوی دیگر حکومت ملزم به تعدیل و کاهش اعمال قدرت تعقیب متهم است. ضمن اینکه از دیدگاه آئین دادرسی، حکومت فقط یک فرصت برای تعقیب متهم واحد برای یک جرم واحد دارد. لذا چنانچه قدرت و حاکمیتش را برای تعقیب صرف کند، صرفنظر از اینکه نتیجه تعقیب چه باشد، قدرت حکومت تماماً مصروف این موضوع میشود. چنانچه نهاد تعقیب، حق تعقیب یک متهم را دو یا حتی چندین بار در خصوص یک موضوع داشته باشد، قدرت مجازات به صورت ناصحیح اعمال شده و حقوق شهروندان نقض شده است. لذا اصل منع مجازات مضاعف، یک تضمین بنیادی برای امنیت قضائی شهروندان، با حمایت و اشاعه پرهیز و جلوگیری از استبداد قضائی حکومتها است.(Zhang Jun, Shan Changzong, Miao Youshui, vol 73 , p. 865–872)
2.6. حفاظت و حمایت از دادرسی قضائی
اصل منع محاکمه و مجازات مضاعف، وظیفه حفاظت آئین دادرسی قضائی را دارا است. در اصل، دادرسیهای کیفری متضمن اقدامات ویژهای هستند که در طی آنها، قدرت مجازات به منظور مصون کردن صحیح و پی بردن به موقع به حقایق مربوط به جنایات، کاربرد صحیح حقوق کیفری، مجازات مجرمان و حمایت از بی گناهان در مقابل مسئولیت کیفری که منجر به بازجویی و تحقیق از آنها است، اعمال میشود. در واقع رسالت و مأموریت بسیار مهم دادرسیهای کیفری، پی بردن به واقعیت اصلی است. لکن قدرت بشر در یافتن واقعیت اصلی، همواره با شرایط و اوضاع و احوال خاصی محدود میشود. برای نهاد قضائی، پی بردن به تمام واقعیت یک قضیه، تا زمانی که محاکمه واقعیتی که در گذشته پیش آمده است، به عقب برگردد، غیرممکن است.
لذا حتی اگر ما حداکثر تلاشمان را با بکارگیری هوش، اطلاعات و منابع مادی انجام دهیم، همواره برخی واقعیتها هستند که نمیتوانند یافت شوند. برای فائق آمدن و غلبه کردن بر شناخت محدود انسان، وظیفه دادخواهی میبایست مقرر شود تا بی طرفی قضائی و فقدان منطق و عقلانگی، اجتناب از تکرار دادرسی کیفری را تضمین کند. در مفهوم قاعده، ارزش برای ساده کردن آئین دادرسی قضائی به واسطه روشهای ممانعت از تحقق قضاوت مکرر به منظور حفظ کردن تعادل در محدوده تمامی نظام ارزشی در آئین دادرسی کیفری است.(Zhang Jun , Shan Changzong , Miao Youshui, vol 73, p. 866)
2.7. تضمین بنیادی برای محاکمهای سودمند و کارا
قاعده منع محاکمه و مجازات مضاعف، تضمینی بنیادی را برای دادخواهی و محاکمه توأم با کارآیی ایجاد میکند. در آئین دادرسی کیفری، قدرت ذاتی تعقیب، با اجراء کارآمد آئین دادرسی محدود میشود. به اصطلاح، کارآیی آئین دادرسی با تضمین کردن آنچه که دادرسی پر هزینه به یک نتیجه دادخواهی بسیار مؤثر منتهی میشود، مرتبط است.
روشن و واضح است که جوهر کارآئی دادرسی، اجرای اقتصادی یک دادخواهی درباره یک قضیه(مورد) است. برای دست یافتن به کارآئی دادرسی، محققان در کشور چین دو قاعده را مطرح میکنند:
اول، قاعده عدم افراط که به معنای حذف تمامی دادخواهیهای غیرضروری است. به بیان دیگر تحقیق درخصوص یک دلیل یا مدرک، پرسش از یک شاهد، احضار یک متهم، چنانچه غیرضروری است، نباید انجام شود. دوم، قاعده عدم تکرار مجازات، به این معنا است که زمانی که یک بار دادرسی بر پا میشود، نباید مجددا برگزار شود. طبعاً هدف از دو قاعده اخیر الذکر صیانت و حفاظت از کارآئی منابع قانونی و قضائی است.(Zhang Jun, Shan Changzong, Miao Youshui, vol 73, p. 865–)
هرچند به نظر میرسد، دلیل دوم و سوم بیشتر از آنکه یک مبنا و دلیل برای لزوم برقراری و حکومت قاعده ممنوعیت باشند، بیشتر به بیان آثار و نتایج قاعده شبیه هستند.
2.8. فرض صحت احکام
قاعده یاد شده بر نظریۀ فرض صحت احکام بنا شده است. قضاوتی که یک بار اعلان و بهره برداری شده است، نبایستی واورنه و معکوس گردد. این نظریه، به وضوح نشان میدهد که رأی داده شده میباید حفظ گردد. اعم از اینکه متهمی که مورد حکم قرار گرفته، گناهکار یا بی گناه باشد. بر همین اساس، واقعیتی که در دادگاه تأیید و احراز شده باشد، میبایست منطبق با واقع و صحیح پنداشته شود. ضمن اینکه وقتی یک بار یک قضیه توسط دادگاه و یک قاضی استماع میشود، دادگاه استماع مجدد همان قضیه را اجازه نمیدهد. صرفنظر از این مطلب، دادرسی و قضاوت بعدی بی اعتبار تلقی(فرض) میشود.
بدیهی است که شرط لازم برای تحقق فرض صحت احکام این است که قضاوت نهایی بوده و دارای اثر قانونی باشد. طبعاً ذات و اساس فرض صحت احکام، ملتزم شدن به نیروی یک قضیه مورد حکم واقع شده است.(Zhang Jun , Shan Changzong, Miao Youshui , vol 73, p. 867)
لازم به ذکر است، در آثار نویسندگان داخلی، دلیل چهارم ذکر شده توسط حقوقدانان چینی به عنوان مبنا و خواستگاه اعتبار امر مختومه بیان شده و نویسندگان متعددی، فرض صحت احکام را یکی از مبانی اصلی اعتبار امرمختومه برشمردهاند. لذا به وضوح دیده میشود که سه مفهوم اعتبارامر مختومه، ممنوعیت محاکمه مجدد و منع مجازات مضاعف ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگی در مبنا و خواستگاه با یکدیگر دارا میباشند.
در ادامه بیان ادله و مبانی مطرح از سوی موافقان قاعده ممنوعیت، همچنین میتوان به معدود توضیحات مطرح در نظرات مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضائیه از قبیل مخالف بودن اعمال مجازات مضاعف با اصول کلی دادرسی کیفری[2] و منطقی نبودن اعمال بیش از یک بار مجازات بر یک جرم[3] نیز اشاره نمود. معالأسف علیرغم تعدد نظرات صادره از مرجع مذکور، در غالب آنها مستند قطعی برای پذیرش این قاعده ذکر نشده و یا با مسجل دانستن موضوع صرفاً حکم به لزوم پذیرش و رعایت آن به دلیل تلقی شدن آن جزو یکی از اصول مسلم دادرسی کیفری گردیده است.[4]
2.9. جمع بندی ادله و مبانی موافقان قاعده منع مجازات مضاعف
در بیانی جمالی، مبانی و ادله موافقان پذیرش ممنوعیت مجازات مضاعف عبارتند از: مبنای انصاف و عدالت، رعایت حقوق مجرم و ملاحظات حقوق بشری، اصل تناسب(حبیبزاده، اردبیلی و جانیپور، 1384، ص49)، دلایل فردی و اجتماعی پذیرش قاعده ممنوعیت که شامل تأمین امنیت قضائی شهروندان و لزوم حل و فصل خصومت در جوامع بشری و عدم امکان و تناسب تطویل دعوی در جامعه است، تأمین و تضمین یک نظام دادرسی کیفری کارآمد، حفاظت و حمایت از دادرسی قضائی، فرض اعتبار احکام قضائی و نیل به اهداف حقوق جزای بینالملل بهویژه ممانعت از تکرار اعمال مجازات بر مجرمی که قبلاً به واسطه همان عمل مجرمانه محاکمه و مجازات شده است.
طبعاً طرفداری از یک نظریه در مسأله علمی، نیازمند توجه و مطالعه نظرات و ادله مخالفان و موافقان رویکردهای مطرح در مسأله است و تأسی و پیروی از یکی از نظرات موجود یا ارائه نظر جدید دیگر، حاصل بررسی و تحلیل ابعاد مسأله و ادله مربوطه میباشد. بنابراین قبول یا رد یک نظریه و پذیرش نظریه دیگر، بدون بررسی و کنکاش نمیتواند به عنوان پذیرش یا رد اصولی و علمی برای اهل تحقیق و دانش پژوهان و اهل خرد، قابل توجیه و پذیرش باشد.
در مسأله مجازات مضاعف، رویکرد اعمال مجازات مضاعف در مقابل رویکرد ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف، بیانگر دیدگاه حقوقدانانی است، که یا مطلقاً جایگاهی برای قاعده ممنوعیت قائل نیستند و یا قائل به جریان قاعده ممنوعیت در مفهوم اصلی و دامنه گسترده آن نیستند.
لازم به ذکر است، به رغم جریانی که در حقوق جزای داخلی، نوعاً قاعده ممنوعیت را نگاه غالب و رویکرد اصلی به مسأله مجازات مجدد معرفی میکند و پذیرش آن را یک امر بدیهی و ساده مطرح کرده و بیشتر به تقلید از کشورهای غربی و اروپایی بر این موضع تأکید میکند، در برخی از کشورهای مطرح اروپایی، پذیرش قاعده ممنوعیت مطلقاً به سادگی صورت نگرفته و تا سالهای اخیر نیز با فراز و نشیب جدی همراه بوده است. جالب توجه است که نظام کیفری کشورهایی مانند فرانسه نیز جزو همین گروه است. با این توضیح، در این قسمت ابتدا به تبیین آراء مخالفان قاعده و سپس به بحث و بررسی پیرامون ادله ایشان پرداخته میشود:
3.1. آراء مخالفان قاعده در حقوق خارجی
ممنوعیت مجازات مضاعف، از سالهای دور در تعدادی از کشورها با موضع منفی مواجه شده و مورد پذیرش قرار نگرفته بود و مخالفان قاعده، مطلقاً عقیده بر نفی چنین قواعد و مفاهیمی داشتند. از همینرو، تا زمان شناسایی آن به عنوان یکی از مصادیق مهم و عمده حقوق اساسی مجرم و ایجاد مفهومی مستقل و تثبیت شأن و جایگاه قواعدی از این قبیل در حقوق جزای بینالملل و ورود تدریجی آن به متن اسناد و کنوانسیونهای فرا منطقهای و بینالمللی، مورد مخالفت جدی عدهای از صاحب نظران و اساتید حقوق کیفری و قضات دادگاههای عالی کشورهایی مانند فرانسه واقع شده بود.
به عنوان نمونه، دیوان عالی کشور فرانسه در آراء صادره در سالهای 1862 و 1873، محدودیت مهمی را بر قلمرو قاعده مذکور اعمال نموده و آنرا صرفاً نسبت به احکام صادره از دادگاههای وابسته به یک حاکمیت و به عبارت دیگر در حوزه و قلمرو داخلی یک کشور معتبر و قابل اعمال میدانست و بهاین سان قاعده را صرفاً به یک نتیجه ساده و منطقی از قاعده اعتبار امر مختوم کیفری بدل ساخته و جایگاهی برای آن در حقوق جزای بینالملل قائل نمیشد.(خالقی، 1383، ص416)
گویی نظریه حاکمیت ملی و نسبت بین استقلال دولتها با اعمال صلاحیت کیفری و عدم اعتنا به مقررات کشورهای دیگر، همچنان از پشتوانه و مقبولیت برخوردار بود که نمیتوانسته به پذیرش چنین قواعد و التزام دولتها به رعایت اثر سلبی آنچه که محاکم کشور دیگر به آن حکم نموده بودند و مجازاتی که در قلمرو کشور خارجی اجرا شده بود، تن در دهند.
اشاره به اصل حاکمیت ملی دولت دوم و احتمالاً نقض یا تحت شعاع قرار گرفتن آن و در معرض محاکمه و مجازات قرار گرفتن مجرم توسط محاکم آن، ظاهراً دلیل عمده نوسیندگان و حقوقدانان خارجی از قبیل آنتونیو کاساسه، ژان دیدیه و گارو برای عدم پذیرش قاعده ممنوعیت و در نتیجه، تأکید بر اجرای قوانین داخلی بدون توجه به اعمال قوانین و احکام خارجی بر مجرم بوده است.(خالقی، 1383، ص416)
3.2. نظرات مخالفان قاعده در حقوق ایران(قبل و بعد از انقلاب اسلامی)
قاعده ممنوعیت در حقوق داخلی ایران و در واقع ایران بعد از انقلاب اسلامی تقریباً به همین نسبت مخالفانی داشته است که در یک تقسیم بندی اولیه به دو دسته عمده قابل تفکیکاند:
گروه اول، آن دسته از حقوقدانان که مطلقاً مخالف قاعده ممنوعیت اعمال مجازات مضاعف در نظام کیفری ایران بوده و نظر بر اعمال مجازات مجدد دارند. منظور از مخالفت مطلق، به یک معنی عدم جریان قاعده مذکور در حقوق داخلی اعم از عدم جریان آن در انواع مجازاتهای مربوط به جرائم مستوجب قصاص، دیات و تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده است. ایشان در مقام نقد محتوا و مفهوم نظریات مشورتی اداره کل حقوقی و تدوین قوانین قوه قضائیه که در مقام تأئید قاعده یادشده صادر گردیده است، چنین اظهار عقیده نمودهاند:
«گرچه نظریات مذکور مطابق اصول حقوق کیفری بینالمللی است و قاعده منع محاکمه مجدد در آن مراعات گردیده است، اما مطابق ماده 7 قانون مجازات اسلامی، محکومیت و اجراء آن در خارج از ایران مانع محاکمه و مجازات مجدد محکوم علیه تبعه ایران در ایران نیست و ماده مذکور در این مورد اطلاق دارد».(به نقل از حجتی و باری، 1384، ص58)
نیز در بیانی نسبتاً مشابه، مبنای نظریات مشورتی ارائه شده را زیر سؤال برده و آنرا فاقد مستند قانونی در قانون مجازات اسلامی عنوان نمودهاند.(به نقل از شکری، 1384، ص32) در حقیقت این گروه، اطلاق عبارت ماده 7 قانون مجازات اسلامی را دلیل و مستند قانونی اصلی خود در مخالفت با قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف ذکر کردهاند. همچنین این دسته در مقام بیان یک مثال عینی، اظهارنظر نمودهاند که:
«اگر یک ایرانی در خارج از ایران به اتهام قتل غیر، چند سال حبس شود و در ایران یافت شود، در صورت تقاضای ولی دم محکوم به قصاص میگردد».(شکری، 1384، ص 33)
برخی از نویسندگان مخالف قاعده نیز که به آراء و مبانی فقهی و نظرات فقهاء استناد نمودهاند، در این باره معتقدند:
«اگر مردمی از کشور اسلامی، در کشورهای بهظاهر اسلامی(بغی، کشورهایی که بهطور کلی یا جزئی از اجرای احکام و حدود اسلام سرپیچی میکنند) اقامت داشته و مرتکب جرایمی شوند که موجب حد یا قصاص باشد و کیفر درباره آنها مجری نگردد، اکثر فقهاء گفتهاند: هرگاه حکومت حقه اسلامی به چنین مجرمانی دسترسی پیدا کند و جرم آنها ثابت گردد، کیفر اسلامی درباره آنها اجرا خواهد گردید».(فیض، 1381، ص122)
هرچند ذکر جرایم مستوجب حدود یا قصاص و عدم اشاره به جرائم مشمول تعزیرات و مجازات بازدارنده، استفاده از عباراتی مانند عدم اجراء کیفر درباره مجرمانی که در کشور غیر اسلامی مرتکب جرم شدهاند در بیان نویسندگان مذکور، محل تأمل است و موضع این دسته را از این جهت به نظرات و افکار گروه دوم نزدیک میسازد.
همچنین گروهی که پیشتر به آن اشاره شد، در میان نظرات خود به نظر فقهای امامیه در خصوص موردی اشاره مینمایند، که در آن مسلمانی که مسلمانی دیگر را در دارالحرب-به تعبیر فقهی یعنی هر کشوری که در قلمرو حکومت اسلام قرار ندارد، که سکنه آن میتواند اعم از کفار حربی و مسلمانان باشد- عمداً به قتل رساند، با علم به این که او مسلمان بوده است، قصاص بر او واجب میگردد. و قول موافق شافعی و اقوال متفاوت و مخالف مالک مبنی بر لزوم دیه و کفاره در هر حال و قول ابوحنیفه بر منوط بودن حکم مسأله به محل اسلام آوردن اعم از اینکه در دارالاسلام باشد. یا دارالحرب، به همین مناسبت مورد اشاره قراردادهاند.(فیض، 1381، ص123)
نویسندگان یکی از کتب آئین دادرسی کیفری، نیز در شرح و توضیح ماده 57 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امورکیفری[5] مصوب 1378، ضمن تفکیک دو فرض صدور حکم محکومیت یا صدور حکم برائت متهمی که در کشور خارجی مرتکب جرم شده است، به این شرح اظهار عقیده نمودهاند که:
«چنانچه مرتکب در کشور محل وقوع جرم، به خاطر آن جرم محکومیت یافته و حکم نیز اجرا شده باشد، نخواهد توانست ایراد امر مختومه را مطرح کند. زیرا وضعیت او با ماده 57 منطبق است و در ماده 57 استثنائی ذکر نشده است».(زراعت و دیگران، 1382، ج1، ص202)
همچنین درخصوص صدور حکم برائت راجع به چنین متهمی اظهار عقیده نمودهاند که حصول برائت توسط متهم به علت فقد جنبه جزائی(به موجب قوانین آن کشور) و متعاقباً دستگیری همین متهم به خاطر ارتکاب همین جرم در ایران، امکان استناد به حکم برائت را در دفاع از وی سلب خواهد نمود و علت این مطلب را ملاک و معیار بودن قوانین جزائی ایران و نه قوانین کشور خارجی ذکر نمودهاند(زراعت و دیگران، 1382، ج 1، ص202). یکی از همین نویسندگان نیز در یکی دیگر از کتب آئین دادرسی کیفری نیز به بیان همین عقیده با عبارات مشابه دیگری پرداخته است(زراعت و دیگران، 1383، صص248-249)
گروه دوم، آن دسته از حقوقدانانی هستند، که مخالفت مطلق با ممنوعیت مجازات مضاعف ندارند و ضمن تمیز حکم و تفکیک مسأله در حالاتی که جرم مستوجب حدود و قصاص است با فروضی که جرم ارتکابی مشمول تعزیر میباشد، بر این عقیدهاند که در جرائم مشمول تعزیرات امکان اعمال قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف وجود دارد. در حالیکه در جرائم مشمول قصاص یا حدود چنین قاعدهای موقعیتی برای اجرا نخواهد داشت.
از جمله افرادی که در نظام کیفری ایران معتقد به این نظریه هستند، میتوان به حضرت آیتالله مرعشی معاونت محترم سابق قضائی قوه قضائیه اشاره نمود، که در متن نظریات مشورتی شماره 4322/7 مورخ 18/8/1376 و 8827/7 مورخ 29/10/80 اداره کل حقوقی قوه قضائیه به شرح ذیل نقل گردیده است:
«...و معاونت محترم ریاست قوه قضائیه بر این عقیدهاند که اگر جرم ارتکاب شده درخارج، مستلزم حد شرعی باشد، در ایران هم قابل تعقیب و مجازات خواهد بود». همچنین کمیسیون آیین دادرسی کیفری اداره کل حقوقی قوه قضائیه نیز در مخالفت ضمنی با قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف در ضمن نظریه شماره 6853/7 مورخ 29/10/80 خود اظهارنظر نموده است:
«نظریه کمیسیون آیین دادرسی کیفری این است که هر ایرانی که در خارج از ایران مرتکب جرم شده و تحمل مجازات نموده باشد و در ایران یافت شود، قابل محاکمه و مجازات است...»
همچنین برخی از مراجع عظام تقلید نیز در پاسخ به برخی استفتائات مطرح شده، در مقام مخالفت نظراتی اظهار نمودهاند که به لحاظ جلوگیری از تکرار موضوع در بررسی ابعاد فقهی موضوع به طرح و تحلیل آنها پرداخته میشود.
3.3. نگاهی به موضوع کیفر مضاعف از منظر اسلامی و فقهی
مفهومی که از مجازات مضاعف در حقوق داخلی به معنی اعمال مجدد مجازات در قلمرو یک حاکمیت واحد بر مجرمی که قبلاً محاکمه و متحمل مجازات شده، قابل تصور است، طبعاً از منظر آموزههای اسلامی نیز نفی شده است. چرا که اسلام به کرامت انسان بیش از پیش اهمیت میدهد و تأکید دارد. اسلام، برای آدمی آنچنان حرمتی قائل است که تعدی به وی را جز در مواردی که به حقوق مردم یا خدا تحت تعابیر حقالناس و حقالله، تعدی و تجاوز کرده و خود را مستوجب مجازات نموده باشد، برنمی تابد و معصیت برشمرده و تعدی بلاسبب به انسان را مستوجب عقوبت میداند.
اما به لحاظ اینکه مجازات مضاعف در مفهوم بینالمللی، مفهوم نو و مستحدثهای است که در صدر اسلام مطرح نبوده است، به نظر میرسد مستقلاً در مفاهیم دینی مورد اشاره واقع نشده و تعریفی هم از این مفهوم در احادیث و روایات و سیره معصومین علیهالسلام مشاهده نگردیده و در کلام فقهای متقدم نیز ذکری از آن به میان نیامده است. هرچند شاید اطلاق عباراتی از ایشان مبنی بر عدم امکان تعرض به مجرمی که متحمل مجازات شرعی شده و محدود ننمودن گستره آن در کلام ایشان به قلمرو حکومت اسلامی یا خارج از آن را بتوان به موضوع منع مجازات مضاعف مرتبط نمود.
ضمن اینکه هرچند مجازات مضاعف به مفهوم بینالمللی آن، مستقلاً و به صورت خاص در کلام فقهای متقدم امامیه مورد بحث قرار نگرفته، لکن موضوعات مرتبط با آن مانند مسائلی که میتوانند در قبول یا عدم پذیرش اعمال مجازات مضاعف از منظر فقهی مؤثر باشد و پذیرش یا عدم پذیرش ممنوعیت مجازات مضاعف به اعتبار حکم محاکم خارجی و غیر اسلامی ریشه در آنها دارد، در کلام فقهاء متقدم مورد اشاره و تأکید خاص قرار گرفته است. مسائلی از قبیل شرایط قاضی، قاعده نفی سبیل، نفی تحاکم به طاغوت و... از جمله این موضوعات هستند.
لکن با عنایت به پدید آمدن مسائل جدید در حقوق جزای بینالملل در سالهای نه چندان دور و به تبع مستحدثه بودن مفهوم موردنظر از مجازات مضاعف، فقهاء متأخر و مراجع عظام تقلید حسب استفتائات و پرسشهای مطروحه، به مسائلی که به نوعی با موضوع ارتباط مستقیم دارند، پاسخ داده و به فروع مختلفی از مسأله مجازات مضاعف و احکام مربوط به آن مانند تفاوت حکم در مسلمان بودن مجرم و قاضی صادر کننده حکم، موضوعیت داشتن یا نداشتن اجرای حکم صادره درکشور اسلامی، تفاوت حکم موضوع حسب مجازات و نوع جرم ارتکابی به لحاظ حدود و قصاص یا تعزیری بودن آن، منوط بودن حکم مسأله به مسلمان یا کافر بودن طرفین دعوا یا شکایت پرداختهاند، که فتاوی حضرات آیات عظام مرحوم فاضل لنکرانی، صافی گلپایگانی، موسوی اردبیلی، مکارم شیرازی، صانعی و... از این دسته است و در ادامه نقل خواهد شد.
عدهای از فقهای متأخر نیز با تفکیک جرائم مشمول قصاص و حدود از جرائم مشمول تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده، مجرمی را که در خارج از کشور مرتکب جرم شده و طبق قوانین همان کشور نیز محاکمه و مجازات گردیده و سپس به ایران مراجعت نموده را در جرائم مشمول حدود و قصاص، قابل تعقیب و مجازات مجدد دانسته و حکم بر عدم رفع قصاص و حد از چنین فردی کردهاند و در جرائم مشمول تعزیرات، موضوع را موکول به نظر حاکم شرع نمودهاند، که به عین متن استفتاء مطرح شده از برخی از آیات عظام تقلیدو پاسخ ایشان اشاره میشود:
«در صورتی که افرادی در خارج از کشور ایران مرتکب جرایمی شده و طبق قوانین آن کشورها تعقیب و محاکمه گردیده و کیفر مقرر برای جرم موردنظر را گذرانده، سپس به ایران مراجعه کردهاند، بفرمائید:
الف. در جرائم مستوجب قصاص در صورت درخواست اولیای دم آیا قابل تعقیب و مجازات هستند؟ ب. در جرایم حدی حکم چیست؟ ج. در جرایم تعزیری و بازدارنده چگونه است؟»(معاونت آموزش و تحقیقات قوه قضائیه، بیتا، کد سؤال 147)
- پاسخ حضرت آیتالله العظمی بهجت:
«الف و ب: قصاص و حد از آنها رفع نمیشود، اگر شرایط را دارا باشد - ج: بستگی به نظر قاضی جامع الشرایط دارد.»
- پاسخ حضرت آیتالله العظمی صافی گلپایگانی:
«بلی قابل تعقیب و مجازات هستند و احکام شرعیه جاری میشود. ج- موکول به نظر حاکم جامع الشرایط است»
- پاسخ حضرت آیتالله العظمی نوری همدانی
«بلی قابل تعقیب و مجازات میباشد و با رعایت شرایط و مقررات مربوطه، حد جاری میشود».
- پاسخ حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی:
«در جرایم قصاص و سایر حقوق الناس اگر بعد از صدور حکم مذکور با صاحبان حق مصالحه بر آن صورت گرفته باشد اولیای دم نمیتوانند پیگیری کنند، اما اگر مصالحهای صورت نگرفته باشد قابل پیگیری است، کما اینکه حدود و سایر تعزیرات حق اللهی نیز قابل پیگیری میباشد و بهطور کلی حکم آنها هیچ اعتباری ندارد».
- پاسخ حضرت آیتالله موسویاردبیلی:
«در جرایم مستوجب قصاص و حد میتوانند به محاکم صالحه مراجعه نمایند و قابل تعقیب هستند».
- پاسخ آیتالله العظمی مکارم شیرازی:
«الف- در مواردی که قصاص تعلق میگیرد، اگر شاکی تقاضای قصاص کند حکم قصاص جاری میشود و اگر به جای آن خسارتی گرفته و راضی شده، حکم قصاص ساقط است و اگر راضی نشده وجه خسارت را بازمی گرداند و تقاضای قصاص میکند. ب- در موارد حدود حد ساقط نمیشود زیرا آنها صلاحیت اجرای حد را ندارند بعلاوه قائل به حد نیستند. ج- در جرائم تعزیری با توجه به اینکه تعزیر بسته به نظر حاکم است، چنانچه در آنجا تعزیر شده باشد، هرچند به صورت زندان حاکم شرع میتواند تعزیر را در اینجا تخفیف دهد ولو تعزیر او به صورت ملامت و سرزنش واندرز بوده باشد».
نیز در پاسخ به استفتا اول محقق[6] راجع به مسأله مجازات مضاعف، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی با تفکیک حکم موضوع در حالتهای مسلمان بودن قاضی خارجی، مسلمان بودن طرف شکایت، عدم استیفاء حق مسلمان مطابق حکم محکمه خارجی، چنین اظهارنظر فرمودهاند:
«در صورتی که قاضی خارجی مسلمان و صلاحیت برای قضاوت داشته باشد و حکم اجرا شود حکم دیگری اجرا نخواهد شد و در صورتی که مجرم غیر مسلمان باشد و طبق موازین خودشان محاکمه و مجازات شده باشد تجدید محاکمه درباره آنها لزومی ندارد مگر اینکه طرف مقابل مسلمان باشد و طبق قوانین اسلام حق او گرفته نشده باشد و نسبت به موارد دیگر فروض مختلف است باید روشن شود جرم چه بوده و مجازاتی که در خارج تعیین کردهاند چه بوده تا درباره آن فتوا داده شود».
همچنین در پاسخ به استفتای دوم[7] محقق که در آن فروض مختلفی از انواع جرائم و مجازات آنها تفکیک شده، فرمودهاند:
«حکم در صورتی اعتبار دارد که به وسیله یک حاکم اسلامی صادر شده باشد و تمام مجازاتها و احکام صادره در حق همه مجرمین مطابق آنچه در کتاب حدود و دیات آمده اجرا میشود، ولی حدّ در سرزمین مخالفان اسلام جاری نمیشود تا محکوم به کشور اسلام بازگردد و چنانچه مجازاتهایی در کشورهای غیر اسلامی که معمولاً به صورت تعزیرات دربارۀ مجرم جاری شود حکومت اسلامی میتواند از مقدار تعزیر در صورت صلاحدید بکاهد».
لذا با توجه به قسمت اخیر استفتاء معظم له در خصوص تعزیرات و به طریق اولی مجازاتهای بازدارنده، مشاهده میشود که امکان توجه به موضوع مجازات اول در خارج از قلمرو کشور اسلامی و احتساب تمام یا قدری از مجازات تحمل شده توسط مجرم، از سوی حاکم وجود دارد. کما اینکه قاعده «التعزیر بما یراه الحاکم» نیز هم در امر تقنین و هم در خصوص تعیین مجازات جاری میباشد و میتواند مبنای فرمایش معظم له باشد.
همانطور که اجمالاً در بیان نظرات مخالفان قاعده ممنوعیت مشاهده شد، مخالفان قاعده نیز آراء خود را مستند به ادلهای نمودهاند که در این قسمت به تفصیل به نقد و بررسی آنها پرداخته میشود:
4.1. تعارض مقتضای اصل استقلال حاکمیت دولتها با قاعده ممنوعیت
اصل حاکمیت دولتها به تعبیری مهمترین اصلی است، که میان دولتها حکمفرما بوده و مناسبات و تعامل میان آنها را تنظیم مینماید. یکی از اساتید بنام، اصل مذکور را چنین معنی کرده است: «استقلال مطلق و صفتی است که به موجب آن دولتی تحت سلطه دولت دیگر قرار نمیگیرد».(جعفریلنگرودی، 1380، ص207)
شاید بتوان گفت به عبارتی اولین اشکال و دلیلی که شاید از دیرباز در مقابل مسأله ممنوعیت مجازات مضاعف به ذهن حقوقدانان و نویسندگان رسیده و امروزه به صورت قابل توجهی جایگاه و موضع قبلی آن تضعیف شده و با شکل گیری جرائم جدید و سازمان یافته که نوعاً مقابله با آن از توان یک کشور و دولت به تنهایی خارج است و همچنین آشکار شدن بیش از پیش ضرورت همکاریهای حقوقی- قضائی بین دولتها در مقابله با این دسته از جرائم و حتی بهطور وسیع تر در سایر زمینهها مانند استرداد مجرمین، اعطای نیابتهای قضائی مختلف در تحقیقات مقدماتی جرائم گوناگون و... از اهمیت کمتری برخوردار گردیده و تعارض جدی این مسائل با یکدیگر در حال رفع میباشد، مسأله استقلال حاکمیت دولتها است. علت ایجاد چنین تعارضی میان قاعده ممنوعیت و حاکمیت دولتها در ذهن حقوقدانان خارجی مانند آنتونیو کاساسه (Casase Antonio) ژان دیدیه(Jan Didie) و گارو(Garo) و ارائه دلیل برای عدم پذیرش قاعده ممنوعیت و تأکید بر اجرای قوانین داخلی بدون توجه به اعمال قوانین خارجی بر مجرم(خالقی، 1383، ص422)، به خصوص در دورانی که اصل حاکمیت دولتها و تلاش برای جلوگیری از به مخاطره افتادن استقلال کشور، مسألۀ عمده و حیاتی برای هرکشوری بوده، نیز بر همین مبنا بوده است.
در حقیقت نگرانی دولتها برای تحت شعاع قرار گرفتن استقلال و اقتدار حاکمیت سیاسی خود در عرصه جامعه بینالمللی که بخشی از این اقتدار و حاکمیت نیز با اعمال قوانین و مقررات در قلمرو سرزمینی خود پیوند عمیقی داشته است، با پذیرش قاعدهای که کشورها را در شرایطی از اعمال صلاحیت قانونی و قضائی باز میدارد و محاکم آنها را به دلیل حکم یک محکمه کشور خارجی، در مقابل یک تبعه گناهکار خلع سلاح نموده و بی اثر میسازد، دو چندان میشد.
پذیرش این مطلب که رابطه تابعیت به عنوان رابطهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و قابل توجه میان یک دولت و تبعه او، در جریان اعمال قاعده ممنوعیت کنار گذاشته شده یا نادیده گرفته شود، به آسانی ممکن نبوده و نیست. زیرا رابطه تابعیت، یک رابطه دو طرفه بین فرد و دولت متبوع وی بوده و همچنانکه فرد از آثار و مزایای آن بهره مند است، در قبال آن تعهدات و الزاماتی را نیز نسبت به دولت متبوع خود پذیرفته و داراست. به همین دلیل،رابطه تابعیت در بیان نویسندگان اینگونه تعبیر شده است که: «رابطهای سیاسی که فردی یا چیزی را به دولتی مرتبط میسازد، بهطوری که حقوق و تکالیف اصلی وی از همین رابطه ناشی میشود».(خالقی، 1383، ص135)
ضمن اینکه اثر رابطه تابعیت در سیاست قضائی برخی کشورها موجب آن است که قوانین و مقررات جزائی، سایه وار فرد متبوع را چه در داخل و چه در خارج از کشور تعقیب کند و در برخی حالات موجب بروز مجازات مضاعف گردد.
4.2. عدم شناسایی و اعتبار حکم صادره از محاکم خارجی و اجرای آن
پذیرش قاعدة ممنوعیت محاکمه مجدد و مجازات مضاعف در حقیقت نتیجه و اثر شناسایی اعتبار سلبی(منفی) برای احکام کیفری صادره از محاکم خارجی است. زیرا محاکم دولت دوم به اعتبار حکم صادره از محکمه خارجی است که خود را از رسیدگی مجدد منع میکنند و حکم قبلی صادره، ولو اینکه از یک محکمه غیر داخلی صادر شده باشد را محترم شمرده و در واقع گستره اعتبار امر مختومه را در جامعه بینالمللی تسری میدهند و آنرا محدود و منحصر به نظام کیفری داخلی نمیدانند. بنابراین به نظر میرسد، رابطه مستقیمی میان پذیرش یا عدم پذیرش قاعده و اعتبار حکم صادره از محکمه دیگر وجود دارد. گویی چنانچه دولت و محکمه دوم، حکم صادره قبلی را محترم شمرده و شناسایی نماید دیگر موجبی برای رسیدگی مجدد وجود نخواهد داشت و اگر چنین اعتباری را برای حکم محکمه اول قائل نشده باشد، اصولاً مبنای متقنی برای توقف دادرسی مجدد و رسیدگی و اعمال مجازات مضاعف وجود نخواهد داشت.
مخالفان قاعده ممنوعیت، ضمن رد امکان توسعه محدوده و دامنه اعتبار امر مختومه به نظام کیفری بین دول و رد اعتبار سلبی احکام صادر از محاکم خارجی، حتی شناسایی اثر سلبی احکام خارجی را موجب تضعیف حاکمیت کشور و اختلال در نظم عمومی و امنیت ملی کشور میدانند.
هرچند اعتبار احکام خارجی در قلمرو سرزمینی کشور دیگر طبعاً آثار و مفهوم خاص خود را در چارچوب و محدوده مشخصی داراست و اعتبار و شناسایی احکام میتواند در سطوح و مراتب مختلفی مطرح و پذیرفته شود و میان اثر سلبی و اثر ایجابی حکم کیفری خارجی تفاوت وجود دارد. پذیرش اعتبار سلبی به معنی لزوم اجرای مفاد حکم قطعی خارجی و اجرای مجازات به موجب حکم محکمه خارجی در قلمرو سایر کشورها نیست. به خصوص که کشورهایی که اعتبار سلبی احکام محاکم خارجی را شناسایی مینمایند نیز اغلب تمایلی به اجرای این احکام در قلمرو سرزمینی خود ندارند و اثر ایجابی آنرا مورد شناسایی قرار ندادهاند و تلازمی نیز در قبول هر دو اثر احکام خارجی وجود ندارد و پذیرش آنها قابل تفکیک است. در نظام حقوقی ایران نیز قانونگذار اثر ایجابی احکام خارجی را نپذیرفته است. اداره کل حقوقی قوه قضائیه نیز در این باره اظهارنظر نموده است:
«... قوانین جزایی ایران اجرای احکام کیفری صادره از دادگاههای خارجی را توسط مراجع قضائی ایران تجویز نمیکند».(نظریه مشورتی شماره 7255/7 مورخ 29/11/77)
به تعبیر دیگر کشورها میتوانند آثار و محدوده پذیرش و اعتبار احکام خارجی را در قلمرو سرزمینی خود مشخص نمایند. ضمن اینکه آثار ناشی از این اعتبار و شناسایی نیز قابل تعریف و تفکیک است. مثل اینکه میتوان برای احکام قضائی آثار ایجابی و سلبی قائل شد و ضمن احصاء تمثیلی مصادیق آثار سلبی و ایجابی احکام، مانند خصوصیت و اثر لازم الاجراء و غیرقابل اعتراض بودن در آثار ایجابی و اعتبار امر مختومه و قاعده ممنوعیت محاکمه و مجازات مضاعف را در زمره آثار سلبی احکام قطعی طبقه بندی و تفکیک نمود و صرفاً آثار سلبی حکم قطعی را مورد پذیرش قرار داد.
کمااینکه در این مقوله قانونگذار ایران در تبصره ماده 174 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری[8] مصوب 1378 به صورت محدود و خاصی مقررات ماده 174 راجع به مرور زمان حکمی که صادر ولی اجرا نشده باشد را به احکام دادگاههای خارج از کشور نسبت به اتباع ایرانی، آن هم در حدود مقررات و موافقتنامههای قانونی تسری داده است و بدون اینکه ذکری از قابلیت اجرای حکم دادگاه خارجی راجع به اتباع ایرانی به میان آورد، صرفاً موقوف شدن اجرای آنرا در مواردی که از تاریخ قطعیت حکم مواعد مقرر در ماده 173 همان قانون سپری شود، پذیرفته است. هرچند که تا حکمی قابلیت اجرا نداشته باشد، مفهوم توقف اجرای آن به دلیل مرور زمان معنا و مفهوم چندانی در بر نخواهد داشت. ضمن اینکه در تقنین این تبصره، ظاهراً این احتمال در نظر قانونگذار وجود داشته که ممکن است به موجب قوانین خاص یا موافقتنامههای منعقده با برخی کشورها، احکام دادگاههای کیفری خارجی نیز در مواردی در قلمرو سرزمینی ایران قابلیت اجرا پیدا کند.
4.3. عدم اعتماد به دادگاههای کشور خارجی در تأمین نظم عمومی داخلی
موضوع عدم اعتماد به دادگاههای کشور خارجی و آراء صادره از آنها، در واقع یکی از ادله و مبانی اصلی عدم شناسایی و اعتبار حکم صادره از محاکم خارجی میباشد.(خالقی، 1383، ص416) به عبارت دیگر، یکی از منشأهای اصلی و عمده عدم شناسایی و اعتبار آراء محاکم خارجی در نظام کیفری اغلب کشورها، عدم اعتماد به فرآیند رسیدگی و دادرسی و نهایتاً نتیجه حاصله از آن، یعنی صدور حکم قطعی محکومیت یا برائت میباشد. این عدم اعتماد میتواند جهات و دلایل مختلفی داشته باشد. عدم اعتماد میتواند ناشی از یک یا چند مورد از موارد ذیل باشد: عدم آگاهی و شناخت کافی و لازم از نظام کیفری و آئین دادرسی جزائی و قوانین و مقررات کشوری که اولین دادرسی و محاکمه متهم در آنجا واقع شده است.
مسئول تأمین امنیت و نظم عمومی داخلی، حاکمیت ملی کشور، نظام کیفری و تشکیلات قضائی و انتظامی داخل کشور است و دولت خارجی، اساساً در رسیدگی به اتهام متهم مورد بحث، نه به دنبال احیاء و برقراری نظم عمومی کشور دیگر است و نه با دادرسی خارجی چنین هدفی قابل تحقق است.
محاکم خارجی حساسیت لازم را برای برخورد با مرتکب جرم نشان نمیدهند و مجازات معین شده درحکم(به شرط محکومیت مجرم)، کفایت لازم برای برخورد اصولی با متهم را ننماید.(خالقی، 1383، ص416)
غیرقابل انعطاف بودن اصول صلاحیت سرزمینی و واقعی به دلیل اعتقاد دولتها به ارتباط و وابستگی آنها به ترتیب با قلمرو اعمال حاکمیت دولت و منافع اساسی دولت در برابر صلاحیت کیفری محاکم خارجی.(خالقی، 1383، ص416)
بنابراین یکی دیگر از موانع جدی و ادله مخالفان قاعده ممنوعیت، ملازمه پذیرش قاعده ممنوعیت با شناسایی احکام خارجی و اعتماد به دادگاههای خارجی است که مورد استناد مخالفان قاعده منع اعمال مجازات مضاعف میباشد.
هرچند دولتها به دلیل الزامات ناشی از اسناد و کنوانسیونهای بینالمللی و تعهدات آنها به رعایت ابعاد مختلف حقوق بشر و همچنین حقوق متهم و محکوم علیه، تا حدی وادار به این نوع اعتماد به محاکم خارجی میشوند و اوضاع و احوال و مقتضیات جامعه بینالمللی و تمایل سایر کشورها به برقراری ارتباطهای متقابل در حوزه معاضدتهای قضائی دو یا چندجانبه نیز تصورات قبلی را از فرآیند دادرسی کشور خارجی کمرنگ و کشورها را به سمت و سوی چنین اعتمادی سوق میدهد.
4.4. فقدان شرایط خاص قضاوت در محاکم و قضات کشورهای خارجی غیر اسلامی و بعضاً کشورهای اسلامی
قضاوت در اسلام در اصل شأنی از شئون الهی و خصوصیتی منحصر به باریتعالی است که از سوی خداوند به عنوان یک وظیفه خطیر در جامعه، به عهده پیامبر یا امام یا نائب امام قرار میگیرد و در عصر غیبت به عهده فقیه جامع الشرایط[9] است(مکیالعاملی، 1379ق.، ص236)
در شرع انور اسلام و به تبع در فقه امامیه شرایط مختلف و متعددی را برای قاضی لازم دانسته شده وً در اکثر کتب فقهی معتبر، در بابی تحت عنوان «کتاب القضاء» شرایط قضاوت در اسلام و دادرسی اسلامی بیان شده است. است(مکیالعاملی، 1379ق.، صص236-237) این شرایط لازمۀ فردی است، که تحت عنوان قاضی در منصبی قرار میگیرد که به تعبیر پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) یا جایگاه پیامبر و برگزیده خداست و یا جایگاه وصی و جانشین او.(وسائل الشیعه، 1409ق.، ج27، ص17) در تعابیر اهل بیت سلاماللهعلیه فردی را که این اوصاف و مشخصات را دارا نبوده و تکیه بر چنین جایگاه خطیری بزند، «شقی»[10] نامیدهاند.
در اهمیت و لزوم وجود و احراز این اوصاف در قاضی، همین بس که خداوند در قرآن کریم، حل و فصل اختلافات توسط شخصی که حائز این شرایط نباشد(تحاکم به طاغوت) را غیر معتبر دانسته و آنرا فاقد ارزش و اعتبار میداند.(قرآن کریم، سورۀ مبارکۀ نساء، آیۀ شریفۀ60)
در فقه امامیه حقی را که توسط قاضی فاقد شرایط به نفع محکوم له استیفاء شود، حتی به فرض واقعیت داشتن آن و محق بودن حقیقی محکوم له، نیز محترم شمرده نشده است.
با ملاحظه تعابیر و تأکیدهای واردشده در آیات، روایات و احادیث و تعابیر فقهاء امامیه این نتیجه حاضل میشود که در اسلام، صرفاً نتیجه و حکم صادره در دادرسی نیست که اهمیت دارد. بلکه مسیر و مجرای نیل به حق و حقوق افراد و فردی که توسط او حکم به احقاق حق داده میشود، با صفات و خصوصیات تعیین شده برای وی، کاملاً موضوعیت دارد.
در یک مرور اجمالی، صفات تعیین شده برای قاضی را میتوان در بلوغ، عقل، عدالت، طهارت مولد، رجولیت، اجتهاد در احکام شرع و اصول آن، ایمان و به عقیده برخی دیگر از فقهاء حریت، کتابت، بینائی، خوش حافظه بودن، گویائی[11] خلاصه نمود. ضمن اینکه برخی از شروط قاضی نیز با تأکید خاص در کلام و تعبیر برخی فقهاء، « در تمامی زمانها و مکانها»[12] شرط دانسته شده است.
فقیهی که جامع شرایط مذکور باشد در فقه امامیه، نائب امام برشمرده شده که به منصوب به نصب عام از سوی امام است و ترافع نزد وی واجب و حکمش لازمالاجراء شمرده شده است و عدم پذیرش حکم چنین قاضی که بر مبنای اصول و قواعد شرعی و اسلامی حکم نماید مترادف با کوچک شمردن حکم خدا و رد حکم ائمه و نتیجتاً رد حکم خداوند که در حد شرک به خدا[13] برشمرده شده است.(الموسویالخویی،1422ق.، ج41، ص9)
همچنین عدول و ترافع از قاضی جامع الشرایط به قاضی فاقدشرایط در کلام ائمه معصیت کبیره عنوان شده[14] و حقی که از طریق قضاوت چنین شخصی استیفاء شده باشد، سحت و غیر مشروع نامیدهاند.[15](مکیالعاملی، 1379ق.، ص237؛ وسائل الشیعه، 1409ق.، ج27، ص13)
این شروط در شرع انور اسلام مطلقاً در قاضی شرط است، خواه قاضی ازجانب امام معصوم(ع) منصوب به نصب خاص باشد یا فقیهی باشد که در زمان غیبت منصوب به نصب عام از جانب امام(ع) است و موارد استثناء آن تقیه و خوف[16] و قاضی تحکیم[17] است که در حال غیبت امام متصور نیست(مکیالعاملی، 1379ق.، ص238) و تنها به عقیده برخی فقهاء میتواند فاقد برخی از شروط مذکور باشد و در کلام عده دیگری از فقهاء[18] جمیع شرایطی که برای قاضی لازم است، حتی شامل قاضی تحکیم نیز میگردد.
همچنین در ادامه بیان اهمیت این شرایط، لازم به ذکر است که در تعبیر فقهائی از جمله امام خمینی(ره)، قاضی که بدون داشتن مجموع این شرایط بر مقام و منصب قضاوت تکیه بزند، قاضی جور[19] نامیده شده است(الموسویالخمینی، 1384ق.، ج2، ص4) و ترافع به قاضی جور حرام و گناه عنوان شده و حکم وی باطل و غیرمعتبر معرفی شده است. تنها استثناء این ترافع که موجب رفع وصف حرمت از آن میگردد، در حالتی ذکر شده است که استیفاء حق مسلمان صرفاً متوقف و منوط به ترافع نزد چنین قاضی باشد و طرف مقابل دعوا نیز از ترافع و ارجاع دعوی به غیر از قاضی جور امتناع نماید[20]، به خصوص که در ترک ترافع در این حالت نیز حرجی مترتب باشد[21] و معصیت آن را نیز صرفاً متوجه شخص ممتنع از ارجاع دعوی به قاضی جامع الشرایط دانستهاند(مؤسسه دائره معارف الفقه الاسلامی، 1422 ه. ق، ج 5، ص64).
هرچند این موضوع نیز قابل تأمل به نظر میرسد که ترافع، در واقع طرح ارادی دعوی در محکمه و نزد قاضی است که طبق نظر مشهور فقهاء خود مدعی قاضی منصوب را انتخاب[22] و به او رجوع مینماید و با تعقیب کیفری متهم توسط مرجع قضائی یک کشور به دلیل ارتکاب یک جرم عمدی یا غیرعمدی و در برخی جرائم واجد وصف غالب عمومی، حتی بدون طرح شکایت از سوی شاکی خصوصی میباشد، متفاوت است و در موارد کیفری و جرائم اعم از اینکه جرم جنبه عمومی یا خصوصی داشته باشد، متهم، اساساً نقشی به جز ارتکاب عمدی یا غیرعمدی بزه، در ارجاع موضوع به قاضی فاقد شرایط ندارد و فرآیند دادرسی کیفری بدون اختیار و نظر متهم و در چارچوب آئین دادرسی کیفری هر کشوری طی شده و حکم محکومیت و برائت نیز مطابق قانون و ادله له و علیه متهم صادر و مجازات به تناسب عمل مجرمانه تعیین میگردد.
بنابراین هرچند تصریح و تفکیکی در بیان فقهاء میان دعوی حقوقی و کیفری به چشم نمیآید، اما به دلالت قرائن و سیاق کلام و عباراتی که مؤید انصراف موضوع به دعاوی حقوقی است، به نظر میرسد در تسری حکم مربوط به ترافع در امور حقوقی و مدنی به موارد کیفری، بتوان افتراق قائل شد و نتوان به سادگی، مجازاتی که متهم متحمل آن شده است را به لحاظ بی اعتباری حکم محکمه خارجی نادیده انگاشت. هرچند توجه به مجازات و حکم محکمه خارجی مترادف با عدم محاکمه مجدد و قائل شدن اعتبار مطلق برای حکم دادگاه خارجی نمیباشد و لزوماً موجب پذیرش قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف نیز نخواهد بود و میتواند به تشخیص حاکم موجب لحاظ نمودن محاکمه اول در تعیین مجازات یا معافیت از مجازات، به خصوص در جرائم و مجازاتهای تعزیری باشد.
حکم محکومیت اولیه میتواند از جانب یک قاضی واجد شرایط و یا قاضی غیر واجد شرایط صادر شده باشد، اعم از اینکه در کشور با حاکمیت مسلمانان یا با حاکمیت غیر مسلمانان صادر شده باشد. طبعاً درشرایطی که قاضی واجد شرایط و در حکومت اسلامی باشد بحثی در میان نیست و رأی قاضی جامع الشرایط لازمالاتباع و لازمالاجراء است. لکن بحث مربوط به زمانی است که رأی محکومیت نخستین مجرم توسط یک قاضی فاقد شرایط صادر شده باشد. آیا در این حالت چنین رأیی میتواند در حکومت اسلامی مناط و ملاک برای اعمال قاعده ممنوعیت مجازات مضاعف و سلب یا محدودیت صلاحیت محکمه حکومت اسلامی باشد؟
برخی از حقوقدانان داخلی به این سؤال چنین پاسخ دادهاند که شروط قاضی و قضاوت اسلامی مجموعهای از شروط درون سرزمینی و ناظر به قلمرو داخلی حاکمیت اسلامی میباشد و به حوزه حقوق جزای بینالملل تسری و گسترش پیدا نمیکند(میرمحمدصادقی، 1383، ص245) به تعبیر دیگر این قضات حکومت اسلامی هستند که میبایست چنین صفات و خصائصی را دارا باشند و در سایر قضات خارجی، دلیلی بر لزوم وجود این شرایط در میان نیست. این در حالی است که اولاً، بیان و عبارات فقها در مقام احصاء این شروط و ویژگیها مطلق است و هیچ تمییز و تفکیکی در این خصوص دیده نمیشود. ثانیاً، این دسته از حقوقدانان، دلیل و مستند قابل قبولی نیز در دفاع از نظر خود و اثبات ادعای مذکور ارائه ننمودهاند و مورد حاضر را با پذیرش موارد مختلف دیگری که فاقد جنبه جزایی و کیفری و عمدتاً در موارد حقوقی و مدنی بوده است، اعم از داوریهای بینالمللی و حتی پذیرش دادرسی محاکمی چون دیوان بینالمللی دادگستری در دعاوی علیه دولت جمهوری اسلامی ایران قیاس نموده و ضمناً اذعان نمودهاند که حتی در محاکم فعلی نیز به دلیل مشکلات و کمبودها نیز برخی از شرایط قضاوت اسلامی مثل لزوم مجتهد بودن قاضی رعایت نمیشود و در نهایت نتیجه گرفتهاند که دادگاه کیفری بینالمللی که قضات آن این شرایط را دارا نمیباشند، به این دلیل نمیتواند فاقد صلاحیت پنداشته شوند. ثالثاً عدول از شرط اجتهاد که البته شرط مهم و عمدهای در مجموعه شرایط قاضی اسلامی به حساب میآید، به لحاظ شرایط خاص حال حاضر و متعسر بودن جامعه اسلامی از نصب قضات مجتهد به تعدادی که کل حکومت اسلامی را پوشش دهد، آن هم با نظر و تشخیص ولی فقیه و به موجب حکم ثانوی، به معنای عدول و بی اهمیت بودن شرایط مهم دیگری از قبیل عدالت، ایمان و... نیست.
در خلال همین بحث، لازم به ذکر است در حقوق کیفری اسلام، حتی مکان اجرای برخی مجازاتها نیز موضوعیت دارد و از شرایط اصلی و اساسی اعمال آن به حساب میآید. از همین رو ایناندیشه در خصوص مجازات حدود توسط قانونگذار به قانون مجازات اسلامی وارد شده و در ماده 97 قانون مذکور مقرر داشته است: «حد را نمیشود در سرزمین دشمنان اسلام جاری کرد».[23]بدین طریق حتی اجرای چنین حکمی در مکان موصوف غیر معتبر دانسته شده است و از آنجا که حدود الهی تعطیل یا توقفبردار نیست، لذا حتی به فرض اعمال چنین مجازاتی در قلمرو سرزمین کشورهای موصوف، اعمال مجازات حد در قلمرو کشور اسلامی لازم خواهد بود.
هرچند اجرای دوباره حد در فرض فوقالذکر را نمیتوان مصداق کیفر مضاعف دانست. زیرا اولاً، هر عملی برای صحت وقوع و اجرا آن شرایط و ویژگیهایی را داراست و اجرای کیفر نیز خارج از این قاعده کلی نیست. ثانیاً، از لحاظ منطقی تا وقتی عملی معتبر و صحیحاً واقع نشود، صدق وقوع عمل در مرتبه اول نخواهد کرد و وقوع دوباره عمل که صحیحاً واقع شده باشد، یک عمل محسوب خواهد شد نه عمل مجدد و مضاعف.
4.5. حذف مقررات ذیل بند ه ماده 3 قانون مجازات عمومی سابق و اطلاق مواد قانون مجازات اسلامی
قانونگذار ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر الحاق به کنوانسیون بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و تصویب آن در مجلس شورای ملی و پذیرش مقررات آن راجع به منع محاکمه و مجازات مجدد، در سال1352 به موجب بند «ه» ماده 3 قانون مجازات عمومی، اقدام به وضع مقررات و تعیین شرایطی راجع به محدوده و نحوه اعمال صلاحیت شخصی و عدم محاکمه مجدد متهم در صورت تحقق برخی شرایط از جمله محاکمه و مجازات مجدد متهم نموده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، قانونگذار ایران علیرغم توجه به مقررات قانونی و مواد راجع به اصول مختلف صلاحیت در حوزه حقوق جزای بینالملل و درج عین یا متن مشابه مواد قبلی در مواد قوانین جزائی مصوب، اقدام به حذف مقررات بند ه ماده 3 قانون سابق و نهایتاً وضع ماده 7 قانون مجازات اسلامی و توسعه حدود اصل صلاحیت شخصی و حذف شروط و موارد ذیل آن نمود.(66Rahmdel, 2004 , P)
این اقدام موجب شد رفته رفته این باور حاکم شود که قانونگذار موضع جدید خود را با حذف این مقررات و سکوت پس از بیان قبلی اعلام نموده و علیرغم تمایل به مجازات و محاکمه مجدد، احتمالاً بنابه مصالح داخلی و بینالمللی اقدام به عدم تصریح در فقدان پذیرش مقررات مربوط به منع محاکمه و مجازات مجدد نموده است. هرچند قانونگذار در قانون مجازات اسلامی، درخصوص موضوع، مطلقاً سکوت اختیار ننموده و سیاق عبارات و بیان قانونگذار در ماده 7 قانون مجازات اسلامی و تصریح به جرم انگاری افعال مجرمانهای غیر از موارد مندرج در مواد 5 و6 قانون اخیرالذکر، بدون اینکه مانند قانون مجازات عمومی سابق، جرائمی را احصاء و از محدوده صلاحیت محاکم داخلی خارج نماید، به نوعی بیان و اتخاذ رویکردی متفاوت میباشد. ضمن اینکه قانونگذار با تصویب ماده 57 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امورکیفری مصوب 1378، ساز و کار اعمال و اجرا ماده 7 قانون مجازات اسلامی را نیز تعیین نمود و دادگاه محل دستگیری چنین متهمی را صالح به رسیدگی به اتهامات وی قرار داد. در مقابل این تفسیر از ماده 7 قانون مذکور، استدلالی به شرح ذیل درنظریه مشورتی اداره کل حقوقی قوه قضائیه به شماره 4322/7 مورخ 18/8/76 ذکر شده و محدوده ماده 7 قانون یادشده را تضییق نموده و منحصر به مواردی مینماید که خارج از مصادیق ماده 8 همان قانون باشد:
«هرچند برابر ماده 7 ق. م. ا هر ایرانی که در خارج از کشور مرتکب جرمی شود و در ایران یافت شود طبق قوانین جمهوری اسلامی، محاکمه و مجازات خواهد شد، ولی با عنایت به ماده 8 همان قانون، اعمال ماده 7 زمانی است که بزه ارتکابی از جرائم بینالمللی که به موجب قانون خاص یا عهود بینالمللی مرتکب در هر کشور یافت شود نباشد و در مورد این جرائم چنانچه متهم ایرانی و درخارج از ایران محاکمه و مجازات شده باشد دیگر در ایران قابل تعقیب و محاکمه نخواهد بود».
اعتقاد به مفاد نظریه اخیر به صورت کلی، دشوار به نظر میرسد، زیرا ماده 8 قانون مذکور چنین صراحتی را در خصوص عدم محاکمه و مجازات مجدد چنین متهمی دارا نمیباشد.
مسئله مجازات مضاعف که با دو رویکرد عمده اعمال و منع اعمال مجازات مجدد مواجه است و میتوان به رویکرد سومی نیز تحت عنوان احتساب مجازات مضاعف نیز قائل بود، نتیجه شناسایی اثر سلبی احکام کیفری صادره از محاکم خارجی و تضمینی بنیادین برای رعایت حقوق متهم و محکوم علیه و ابزاری کارآ جهت تعدیل رفتار حکومتها در اعمال حاکمیت و مجازات است. هر یک از رویکردهای مذکور موافقان و مخالفانی دارد که برای اثبات عقیده خود مبانی و ادله مختلفی را مطرح میکنند و هر یک از ادله مظرح شده، قابل توجه و البته از منظر حقوقی و فقهی قابل نقد است.
هرچند قانونگذار ایران، پس از پیروزی انقلاب اسلامی از رویکرد اعتبار بخشیدن و شناسایی ممنوعیت مجازات مضاعف عدول نمود، لکن واکاوی قاعده از منظر اصول و قواعد فقهی نشانگر آن است که مفاد قاعده حداقل در تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده تعارضی با فقه ندارد و استفتاءات بعمل آمده از مراجع عظام تقلید و پاسخهای ایشان نیز مؤید این امر است. بنابراین منع محاکمه و مجازات دوم و هم احتساب مجازات موضوع حکم نخستین در حکم دوم از سوی حاکم، جایز و بلااشکال است. هرچند جایگاه این وجه ازاندیشههای فقهی در قوانین ایران همچنان خالی است.
اقدام قانونگذار ایران در پذیرش مفاد قاعده در قوانین موافقتنامههای معاضدت قضایی با کشورهای سوریه و کویت در سالهای 82 و 84 نوعی تعدیل موضع قبلی وی و پذیرش متقابل قاعده در ازتباط با کشورهای عربی- اسلامی است.
یادداشتها
منابع
قرآن کریم
نهج البلاغه
کتب فارسی
کتب عربی
منابع لاتین
[1]- تعمیم محدوده مفهوم مجازات مضاعف به عزیمت مجرم به محل دیگری(غیر از کشور متبوع خود) به این جهت است که در برخی موارد، کشورهایی مانند فرانسه، اصل صلاحیت شخصی را علاوه بر تابعیت بزهکار به اعتبار بزه دیده و تابعیت او نیز پذیرفته و تعمیم دادهاند. به این معنی که چنانچه بزه دیده نیز از اتباع فرانسه باشد نیز محاکم فرانسه صلاحیت مییابند، مرتکب را ولو اینکه در قلمرو دیگری غیر از قلمرو فرانسه مرتکب این جرم بر بزه دیده فرانسوی شده باشد نیز مورد تعقیب و محاکمه قرار دهند.
بهعلاوه در جرائم ارتکابی در مکان خاص مانند جرائم داخل هواپیمای هر کشوری چنانچه قربانی جرم نیز تابع آن کشور باشد، مطابق مقررات کنوانسیون جلوگیری از اعمال غیر قانونی علیه امنیت هواپیمایی کشوری مصوب 23 سپتامبر 1971 مونترال محاکم کشوری که هواپیما متعلق به آن باشد، صلاحیت تعقیب و محاکمه مجرم را خواهند یافت که دولت ایران نیز در تاریخ 1/7/1350 به کنوانسیون مذکور ملحق گردیده است و در بند ب ماده 31 قانون هواپیمائی کشوری نیز صراحتاً به صلاحیت محاکم ایرانی در رسیدگی به جرمی که در یک هواپیمای خارجی در حین پرواز ارتکاب یافته میشود به شرط آنکه متهم یا مجنی علیه آن ایرانی باشد اشاره نموده است.
[2]- به عنوان نمونه میتوان به نظریات شماره 7/7860 مورخ 3/9/80، 6853/7 مورخ 22/7/81 و 7255/7 مورخ 21/11/77 اشاره نمود.
[3]- به عنوان نمونه میتوان به نظریات شماره 7/7860 مورخ 3/9/80 و 7093/7 مورخ 24/8/82 اشاره نمود.
[4]- به عنوان نمونه میتوان به نظریات شمارههای 540/7 مورخ 9/5/86، 4322/7 مورخ 18/8/76 اشاره نمود.
-[5] «هرگاه یکی از اتباع ایرانی در خارج از قلمرو حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، مرتکب جرمی شده و در ایران دستگیر شود، در دادگاهی محاکمه میشود که در حوزه آن دستگیر شده است. »
[6] - با سلام و عرض احترام، خواهشمند است بذل توجه فرموده و حکم حضرتعالی را در خصوص فروض ذیل بیان فرمایید:
- چنانچه تبعه ایرانی مسلمان در یکی از کشورهای خارجی مرتکب جرمی شود و در محاکم همانجا محاکمه و مجازات شود و سپس به ایران بازگردد آیا به فرض جرم بودن همان عمل در ایران و طبق قانون ایران محاکمه مجدد او به لحاظ ارتکاب همان جرم شرعا مجاز است؟
- اگر تبعه ایرانی موضوع سوال مسلمان نباشد و اهل کتاب باشد حکم مسئله به چه نحو است؟
- آیا تفاوتی در حکم در اینکه جرم ارتکابی جزو حدود، تعزیرات یا قصاص باشد وجود دارد؟
- اگر مجرم در آنجا محاکمه گردد و مجرم شناخته شود اما به دلیلی مجازات نگردد و به ایران بازگردد، در حکم رسیدگی مجدد در ایران تفاوتی میکند؟
- در فرض اخیر اجرای مجازات موضوع حکم صادره از محاکم خارجی راجع به جرم ارتکابی چه حکمی دارد؟ و آیا چنین حکمی در کشور اسلامی میتواند اعتباری د اشته باشد؟
- مسلمان بودن قاضی محکمه خارجی و واجد شرایط قضاوت بودن او تاثیری دارد؟
[7]- با سلام و عرض احترام؛ محاکمه و مجازات فردی که در خارج از قلمرو ایران مرتکب جرمی شده است و مجدداً به ایران بازگشته است در فروض ذیل چه حکمی دارد؟
الف. مرتکب جرمی شود که مجازات آن قصاص باشد و به موجب حکم قطعی محکمه خارجی، به مجازاتی غیر از قصاص(اعم از حبس یا...) محکوم شود، اولیاء دم در ایران مجددا طرح شکایت و تقاضای قصاص نمایند.
ب. مرتکب جرمی شود که مجازات آن حد شرعی بوده و به حکم محکمه خارجی به مجازاتی غیر ازحد(اعم از حبس یا جریمه نقدی یا...) محکوم شود و در ایران مجددا علیه وی طرح شکایت شود؟
ج. مرتکب جرمی شود که مجازات آن دیه(بدل از قصاص یا اصالتاً) باشد و به موجب حکم قطعی دادگاه، به مجازاتی غیر از دیه محکوم شود و ولی یا اولیاء دم در ایران مجدداً طرح شکایت و درخواست دیه نمایند؟
د. مرتکب جرمی شود که مجازات آن تعزیر شرعی باشد و به موجب حکم محکمه خارجی به مجازاتی غیر از تعزیر شرعی محکوم شود؟
ه. مرتکب جرمی شود که مجازات آن در شرع انور تعیین نشده است و مستوجب نوعی تعزیر بما یراه الحاکم است(در قوانین جزائی ایران، مجازاتهای بازدارنده) و به موجب حکم محکمه خارجی:
فرض اول: به مجازاتی غیرازآن محکوم شود؟ فرض دوم: به همان نوع یا میزان مجازات مدنظر قوانین حکومت اسلامی یا حاکم اسلامی محکوم شود؛ قبول زحمت فرموده، در حالات ذیل حکم شرعی هر یک از فروض مسئله را بیان بفرمائید:
اولاً، مسلمان یا غیر مسلمان بودن متهم تأثیری در حکم دارد؟ تابعیت متهم(ایرانی یا غیرایرانی بودن متهم) تأثیری در حکم شرعی مسئله دارد؟ اهل کتاب بودن وی چطور؟ محاکمه مجدد متهم در ایران و مطابق قوانین جمهوری اسلامی ایران و مجازات نمودن مجدد وی مطابق حکم محکمه ایران، جایز است یا خیر؟
ثانیاً، مسلمان یا غیر مسلمان بودن قاضی تأثیری در حکم دارد؟ ثالثاً، اسلامی یا غیر اسلامی بودن کشور خارجی تأثیری در موضوع دارد یا خیر؟
رابعاًً، به فرض مجاز بودن محاکمه و مجازات مجدد در ایران، امکان احتساب مجازات تحمل شده از سوی مجرم در خارج از ایران به موجب حکم قطعی در حکم جدید صادره از محاکم ایران وجود دارد؟
خامساً، اگر مجرم در آنجا محاکمه گردد و مجرم شناخته شود اما به دلیلی مجازات نگردد و به ایران بازگردد در حکم رسیدگی مجدد در ایران تفاوتی میکند؟
سادساً، در فرض اخیر اجرای مجازات موضوع حکم صادره از محاکم خارجی راجع به جرم ارتکابی در ایران چه حکمی دارد؟ و آیا چنین حکمی در کشور اسلامی میتواند اعتبار و اثری داشته باشد؟
[8] - ماده 174: «در موارد مذکور در ماده قبل هرگاه حکم صادر گردیده ولی اجراء نشده باشد، پس از انقضاء موارد مقرر در همان ماده از تاریخ قطعیت حکم، اجرای آن موقوف میگردد و در هر حال آثار تبعی حکم به قوت خود باقی خواهد بود.
تبصره: احکام دادگاههای خارج از کشور نسبت به اتباع ایرانی در حدود مقررات و موافقتنامههای قانونی مشمول مقررات این ماده میباشد».
[9] - به تعبیر شهید ثانی: القضاء و هو وظیفه الامام علیه السلام او نائبه و فی الغیبه ینفذ قضاء الفقیه الجامع الشرایط الافتاء....
[10] - وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ یَحْیَى بْنِ الْمُبَارَکِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع لِشُرَیْحٍ یَا شُرَیْحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ.
[11] - برای دیدن نظر مخالف که حریت، کتابت و بصر(دیدن) را شرط نمیداند رجوع کنید: به سید ابوالقاسم خویی، مبانی تکمله المنهاج،(قم: نشر مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، 1422 ه. ق)، ج 41، ص 14.
[12]- مانند شرط اجتهاد: «... ان الاجتهاد شرط فی القاضی فی جمیع الازمان و الاحوال»
[13]- مقبوله عمر بن حنظله از امام صادق(ع): «... فلیرضوا به حکماً، فانی قد جعلته علیکم حاکماً، فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکم الله و علینا رد و الراد علینا الراد علی الله و هو علی حد الشرک بالله » و حدیث معتبر و صحیح ابی خدیجه سالم بن مکرم الجمال.
[14] - مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ سَالِمِ بْنِ مُکْرَمٍ الْجَمَّالِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع إِیَّاکُمْ أَنْ یُحَاکِمَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضَایَانَا فَاجْعَلُوهُ بَیْنَکُمْ فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِیاً فَتَحَاکَمُوا إِلَیْهِ وَ رَوَاهُ الْکُلَیْنِیُّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ شَیْئاً مِنْ قَضَائِنَا.
[15] - وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ أَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا إِلَى السُّلْطَانِ أَوْ إِلَى الْقُضَاةِ أَ یَحِلُّ ذَلِکَ فَقَالَ مَنْ تَحَاکَمَ إِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاکَمَ إِلَى طَاغُوتٍ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَإِنَّمَا یَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ کَانَ حَقُّهُ ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ الْحَدِیثَ - وَ رَوَاهُ الشَّیْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى مِثْلَهُ.
[16] - مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع رُبَّمَا کَانَ بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا الْمُنَازَعَةُ فِی الشَّیْءِ فَیَتَرَاضَیَانِ بِرَجُلٍ مِنَّا فَقَالَ لَیْسَ هُوَ ذَاکَ إِنَّمَا هُوَ الَّذِی یُجْبِرُ النَّاسَ عَلَى حُکْمِهِ بِالسَّیْفِ وَ السَّوْطِ - وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ قَالَ قَرَأْتُ فِی کِتَابِ أَبِی الْأَسَدِ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ الثَّانِی ع وَ قَرَأْتُهُ بِخَطِّهِ سَأَلَهُ مَا تَفْسِیرُ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ فَکَتَبَ بِخَطِّهِ الْحُکَّامُ الْقُضَاةُ ثُمَّ کَتَبَ تَحْتَهُ هُوَ أَنْ یَعْلَمَ الرَّجُلُ أَنَّهُ ظَالِمٌ فَیَحْکُمَ لَهُ الْقَاضِی فَهُوَ غَیْرُ مَعْذُورٍ فِی أَخْذِهِ ذَلِکَ الَّذِی قَدْ حَکَمَ لَهُ إِذَا کَانَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ ظَالِمٌ.
[17] - تعریف قاضی تحکیم درشرح لمعه: «و هوالذی تراضی به الخصمان لیحکم بینهما مع وجودقاض منصوب من قبل الامام وذلک فی حال حضوره»
[18] - شهید اول در کتاب دروس، مرحوم محقق در کتاب شرائع، علامه و فخر المحققین در کتب مربوطه خود بر این عقیدهاند.
[19] - «یحرم الترافع الی قضاه الجور،ای من لم یجتمع فیهم شرایط القضاء فلو ترافع الیهم کان عاصیاً و ما أخذ بحکمهم حرام...»
[20] - «...و لو عدل الی قضاه الجور کان مخطئا آثما قطعا، نعم لو توقف حصول حقه علیه و لو لامتناع خصمه عن المرافعه الا الیهم جاز و الاثم حینئذ علی الممتنع و أشکله فی الکفایه بوجه مدفوع»
[21] - «یحرم الترافع الی قضاه الجور.. الا اذا توقف استیفاء حقه علی الترافع الیهم فلا یبعد جوازه سیما اذا کان فی ترکه حرج علیه...»
[22] - «هل یکون تعیین القاضی بید المدعی او بیده و المدعی علیه معاً؟ فیه تفصیل، فان کان القاضی قاضی التحکیم، فالتعیین بیدهما معاً و ان کان قاضیاً منصوباً فالتعیین بید المدعی. فهو المشهور بین الاصحاب بل ادعی علیه اجماع... »
[23] - از آنجا که در اکثر مجموعههای محشای قانون مجازات اسلامی و ذیل ماده 97 نکتهای در این خصوص و مبنای این حکم قید نشده است، ذکر 2 حدیث که در کتاب وسائل الشیعه، ج 28، صص 24 و 25، باب انه لا یقام الحد علی احد فی ارض عدو وجود دارد که دو حدیث به نقل از امیرالمؤمنین علی(ع) در آن ذکر شده است که احتمالاً منشأ وضع این مقررات در قانون مجازات یا به عبارت دیگر ترجمه همین احادیث میباشد: الف. محمد بن یعقوب از علی بن ابراهیم از پدرش از از ابن فضال از یونس بن یعقوب از ابی مریم از ابی جعفر(ع) نقل میکند که آن حضرت از امیرالمؤمنین(ع) نقل مینماید که فرمود: لا یقام علی احد حد بارض العدو بر هیچکس در سرزمین دشمن حدی اقامه نمیشود. ب. درحدیث دیگر بنقل از امام علی میفرماید: لا اقیم علی رجل حدا بارض العدو حتی یخرج منها مخافه ان تحمله الحمیه فیلحق بالعدو الارض